آشنایی امام کاظم علیه‌السّلام با زبان پرندگان 🛑حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عُمَرَ عَنْ بَشِيرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ مَوَالِي أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ أُحِبُّ أَنْ تَتَغَذَّى عِنْدِي فَقَامَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ حَتَّى مَضَى مَعَهُ وَ دَخَلَ اَلْبَيْتَ فَإِذَا فِي اَلْبَيْتِ سَرِيرٌ فَقَعَدَ عَلَى اَلسَّرِيرِ وَ تَحْتَ اَلسَّرِيرِ زَوْجُ حَمَامٍ فَهَدَرَ اَلذَّكَرُ عَلَى اَلْأُنْثَى وَ ذَهَبَ اَلرَّجُلُ لِيَحْمِلَ اَلطَّعَامَ فَرَجَعَ وَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَضْحَكُ فَقَالَ أَضْحَكَ اَللَّهُ سِنَّكَ بِمَ ضَحِكْتَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا اَلْحَمَامَ هَدَرَ عَلَى هَذِهِ اَلْحَمَامَةِ فَقَالَ لَهَا يَا سَكَنِي وَ عِرْسِي وَ اَللَّهِ مَا عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْكِ مَا خَلاَ هَذَا اَلْقَاعِدِ عَلَى اَلسَّرِيرِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ تَفْهَمُ كَلاَمَ اَلطَّيْرِ فَقَالَ نَعَمْ« عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ اَلطَّيْرِ وَ أُوتِينٰا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ » ◀️علی بن ابی حمزه می‌گوید: مردی از وابستگان امام ابو الحسن[کاظم] علیه‌السّلام خدمت ایشان رسید و گفت: فدایت گردم! دوست دارم با من غذا بخوری. ابو الحسن علیه‌السّلام بلند شد [ و با او به راه افتاد] تا به خانه رسیدند. در خانه، تختی بود. امام علیه‌السّلام بر تخت نشست. زیر تخت، یک جفت کبوتر بود. کبوتر نر با ماده بغبغو می‌کرد. آن مرد برای آوردن طعام، بیرون رفت و وقتی بازگشت، امام را دید که می‌خندد. گفت: خداوند بر لب و دندانت خنده بنشاند! برای چه می‌خندی؟ _حضرت فرمود: «این کبوتر نر برای ماده خود، آواز خوانْد و به او گفت: ای آرام دلم! ای عروسم! به خدا سوگند، نزد من هیچ کس در زمین، محبوب‌تر از تو نیست، جز آن کسی که بر این تخت نشسته است». _گفتم: قربانت گردم! مگر شما سخن پرندگان را متوجه می‌شوی؟ _فرمود: «آری. عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ: [معرفت به] زبان و منطق پرندگان را به ما آموخته‌اند، و از هر چیزی به ما عطا کرده اند 📚بصائر الدرجات ج ۱، ص ۳۴۶ ☑️ @JAMI_Alahadith