✨اذان نا تمام بلال حبشی
روزى ، پس از رحلت پیامبر، حضرت زهرا (ع ) اظهار علاقه نمود که یکبار دیگر، صداى مؤذن پدرش را بشنود. چون بلال خبردار شد، در اولین فرصت نماز، بر بام مسجد رفت و شروع به اذان گفتن کرد.
الله اکبر، الله اکبر…
مردم با شنیدن صداى بلال ، به یاد دوران حیات پیامبر افتادند و آن خاطره ها در ذهن هایشان زنده شد. سینه هاى غم آلود امت ، به یاد پیامبر،سخت به درد آمده و گریه کردند.
حضرت زهرا (ع ) نیز که به یاد روزگار پدر افتاد، گریه سر داد.
اشهد ان محمدا رسول الله
با این جمله از اذان ، مدینه غرق در شیون و ناله شد، بطورى که در مدینه چنان گریه اى کم سابقه بود.
زهراى عزیز که شدیدا متاءثر و نالان شده بود، بى تاب شد و ناله اى جانسوز سر داد و بیهوش بر زمین افتاد. به بلال گفتند: بلال ! خاموش باش ، که دختر پیامبر از دنیا رفت بلال ، که بر جان زهرا (ع ) بیمناک شده بود، اذان را نیمه کاره رها کرد و از بام مسجد به زیر آمد چون حضرت زهرا (ع ) به هوش آمد، فرمود: اذان را تمام کن .
بلال گفت : اى دختر رسول خدا، مرا معذور دار، که بر جان تو ترسناکم و مى ترسم خود را هلاک کنى
📚📚 منبع
سلمان و بلال جواد محدثی
🆔
@Javadpanahi 🌺