شب عاشورا، سیداحمد همه بچه هارو
جمع کرد و شروع کرد براشون حرف زدن،
گفت: حُر، شب عاشورا توبه کرد
امام هم بخشیدش و
به جمع خودشون راهش داد
بیاید ما هم امشب
حُر ِ امامحسین(ع) بشیم؛
نصفه شب که شد گفت:
پوتینهاتون رو در بیارین
بندهای پوتینها رو به هم گره زد
بعد توی پوتینها خاک ریخت
و انداختشون روی دوشمون،
گفت: حالا بریم!
چند ساعتی توی بیابونهای کوزران
پیاده رفتیم و عزاداری کردیم
اون شب احمد چیزهایی رو
زمزمه میکرد تا اون موقع نشنیده بودیم.
• شهیدسیداحمدپلارک •🕊
#شهیـدانه