ع‍ـ♡ـشــق‌یعنی...『LAVEISS』
#رمان_آنلاین #دانشجو_شیطون_من #p298 با هم رفتیم وسط، دستمو دور گردن مهراد حلقه کردم و اونم دستشو
اتفاقی افتاده شبنم ؟! _نه مهم نیست ولی خواستم بهت بگم راستش هانی با اونی که دوست شده تو میشناسیش واقعا بردیا _چییی نگو که همونیه که فکرشو میکنم؟ اوهوم خودشه سریع بلند شد و رو تخت نشست و گفت: چطور ممکنه نکنه میخواد از هانی سو استفاده کنه اصلا چطور همو دیدن؟ ماجرای اشناییشون رو براشون تعریف کردم گفتم دم دانشگاه دیدش نمیخواستم درمورد اون روز و اون ب.وس.ه لعنتیش چیزی بگم و عصبیش کنم چیزی که گذشته بود همون بهتر که تو گذشته دفن بشه مهراد از بردیا خوشش نمیومد با هانی چند بار کافی شاپ و رستوران رفتیم تا مهراد با بردیا بتونه کنار بیاد . که بعد کلی دنگ و فنگ بالاخره با هم حرف زدن و کینه بینشون رو کنار گذاشتن. هانی میگفت دلم میخواد همونطور که ما دوستیم،شوهرامون هم دوست باشن......... مهراد سرشو خم کرد و اروم کنار گوشم گفت: اگه این دوستتو خفه کردم حق اعتراض نداری! ببین چقدر حرصم میده! خندیدم و به هانی نگاه کردم که داشت رق.ص چاقو میکرد. مهراد هر چی میرفت جلو تا چاقو رو ازش بگیره و کیکمون رو ببریم هانی چاقو رو نمیداد و میرفت عقب. مهراد هر چی به هانی شاباش میداد تا چاقو رو بده هانی باز نمیداد.