داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت دوم): #امام_زمان 💥یک روز که سر در گریبان فرو برده بودم و د گوشه ای نشسته بودم
(قسمت سوم): 💥آنوقت گفت: برویم. گفتم: شترها را چه بکنیم؟ گفت: آنها را آزاد بگذار، اینجا محل امن و امان است. با او تا نزدیک خیمه رفتم، به من گفت: تو صبر کن و خودش قبل از من وارد خیمه شد و چند لحظه بیشتر طول نکشید که بیرون آمد و گفت: خوشا بحالت ‌، به تو اجازه ملاقات دادند وارد شو. من وارد خیمه شدم دیدم، آقائی بسیار زیبا با بینی کشیده و ابروهای پیوسته و برگونه راستش خالی بود که دلها را میبرد، ✨💫✨ با کمال ملاطفت و محبت احوال مرا پرسید و فرمود: پدرم با من عهد کرده که در شهرها منزل نکنم! بلکه تا موقعی که خدا بخواهد در کوهها و صحراها به سر ببرم تا از شرّ جباران و طاغوتها محفوظ باشم و زیر بار فرمان آنها نروم تا وقتی که خدا اجازه فرجم را بدهد. من چند روز مهمان آن حضرت در آن خیمه بودم و استفاده از انوار و علومش میکردم، ✨💫✨ تا آنکه خواستم به وطن برگردم، مبلغ پنجاه هزار درهم داشتم خواستم به عنوان سهم امام تقدیم حضورش کنم. فرمود:از قبول نکردنش ناراحت نشوی، این به علت آن است که تو راه دوری در پیش داری و این پول مورد احتیاج تو خواهد بود. پس خداحافظی کردم و به طرف اهواز حرکت کردم و همیشه به یاد آن حضرت و محبتهای او هستم و آرزودارم باز هم آن حضرت را ببینم. 📗ملاقات با امام زمان ص ۲۱۸ 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2