سفرنامۀ حج مرحوم طالقانی
بخش هفتم: ورود به جده
میرویم به جده و میکوشیم خود را به نزدیکترین میقاتگاه برسانیم. وقت حرکت نزدیک است و بار و اثاث هم زیاد است. اول مغرب بود که اتوبوس شرکت طیاره به قرنطینه آمد. همه منتظرند تا نام چه کسانی را میخواند. چون نام ما را خواند از جا برخواستیم و با همان نظر حسرت که ما به قافلههای گذشته نظر میکردیم، دیگران به ما نظر میکردند. در حقشان دعا کردیم و اتوبوس حرکت کرد.
با اضطراب و عجله وارد طیاره شدیم. دستخوش امواج تاریک هوا هستیم. هواپیما که از نوع سربازبری زمان جنگ است، با غرش و نعره با امواج دست به گریبان است. صعود میکند و به پایین پرت میشود. در میان این قطعات آهن قرار گرفته و هستی ما ظاهراً بسته به چند پیچ و مهره سیم و مفتول است. چارهای جز انقطاع کامل نیست، باید فقط دل به او بست:
ما طالبان رویت، ما عاشقان کویت/ از غیر تو رهیدیم، غمها به دل خریدیم
ای رازدان دلها بپذیر سعی ما را/ عهدت به دل ببستیم، از غیر تو گسستیم
دست از حیات شستیم، بر موج ره نشستیم/ شاید که بازبینیم دیدار آشنا را
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سفرنامه #حج #طالقانی
YusufiGharawi