🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
خون دلی که لعل شد
زندگینامه مقام معظم رهبری
🌿 فصل پانزدهم قسمت ۱۹۹
نخستین خبر های انقلاب
🌿روش آقای شریعتمداری این بود که در اظهارات خود، هم رژیم حاکم وهم مردم را راضی کند؛ و البته کفه ی سنگین تر این اظهارات، مربوط به رضایت خاطر رژیم حاکم میشد! زیرا رژیم معنی این اظهارات را میفهمید و در قبال آن، موضع قاطعانه میگرفت؛ ولی توده ی مردم را میشد با یک موضع گیري متزلزل و سست، فریب داد. عبارت «تندروها» خطرناک و حساس بود؛ زیرا اگر بر سر زبانها می افتاد، همه ی کسانی که در مسیر انقلاب و پیرو خط امام خمینی(اعلى الله مقامه) بودند، تندرو به شمار می آمدند و محکوم به تندروی میشدند. لذا نامه ای به او نوشتم و او را از عواقب بیان چنین اظهاراتی برحذر داشتم. به او گفتم: چنین سخنی، به رژیم بهانه میدهد تا به کشتار توده های مردم انقلابی به عنوان «مبارزه با تندروی»، دست بزند؛ و بار گناه این کار بردوش شما خواهد بود. وقتی نگارش این نامه را به پایان بردم و آن را امضا کردم، پیش از آنکه نامه را بفرستم، خبر کشتار «جمعه ی سیاه» (هفده شهریور ۱۳۵۷) که در میدان ژاله - میدان شهدای کنونی - رخ داده بود، رسید.
🌿 در حاشیه ی نامه نوشتم: این، سرآغاز عملیات قلع وقمع تندروها! است.
ورود من به جیرفت، مصادف بود با برکناری جمشید آموزگار از نخست وزیری، و روی کار آمدن شریف امامی. این قضیه، نشان از تسریع در روند زنجیره ای حوادث داشت. بحران سراسر کشور را فراگرفت واوضاع به سمتی پیش رفت که کنترل از دست رژیم خارج شد و فشارها نیز کاهش یافت. این عدم کنترل رژیم، شامل تبعیدی ها هم شد.
🌿برخی از تبعیدی ها بدون اجازه از جیرفت رفتند؛ از این عده، برخی گرفتارنشدند و نجات یافتند و برخی هم در تهران بازداشت شدند. برخی از آنها حاضر نشدند به جیرفت برگردند؛ مانند آقای محمدجواد حجتی کرمانی که به
سنندج تبعید شده بود و بعد به او گفتند باید به جیرفت بروی.
🌿ایشان وقتی به تهران رسید، حاضر نشد به جیرفت برود و در تهران ماند و لذا، چند روزی بازداشت شد. ولی من در جیرفت ماندم تا نگویند گریخت یا از تبعیدگاه خسته شد. نمیخواستم مرا مانند برخی برادران در حال فرار دستگیر کنند، چون این کار در شأن من نبود. لذا ماندم تا حکم پایان تبعیدم رسما صادر شود، و میدانستم به زودی این اتفاق می افتد.
ادامه دارد....