شبیهِ هاجرم و از تب تو می سوزم و دیده را به سراب فرات می دوزم هزار مرتبه رفتم به خیمه گاه عمو صفا و مروه شده خاطرات امروزم ببین رقیه برایت چقدر بی تاب است بخواب میوه قلبم گل جگر سوزم تودر میانه دستم رجز که می خوانی برای حفظ تو در فکر خود ، زره دوزم شنیده حرمله، من طفل در بغل دارم ببین چگونه نگاهش شده است مرموزم رباب می نگرد پس تو را نمی بوسم ولی به حسرت برقِ گلوت ،پاسوزم @Misaghezuhoor