📌ماجرای اشکهای یک زرتشی در فراق حاج قاسم
✍روایت مرحوم دعایی از کمک حاج قاسم به یک فرد زرتشی:یکی از دوستان گفت: در فرودگاه کرمان مسافران برای پرواز، سوار اتوبوس شدند که حاج قاسم هم یکی از مسافران بود.آقای سروشیان از بزرگان زرتشتیان کرمان است. زرتشتیان در کرمان طایفه محبوب و نجیبی هستند. آدمهایی خوشنام، امین و مورد احترام هستند. آنها در عزاداریهای حضرت اباعبدالله(ع) شرکت میکنند، نذر میدهند و شریک میشوند.
سروشیان وقتی میبیند حاج قاسم در اتوبوس نشسته روی شانه ایشان دست میگذارد و میگوید «حاج آقا ما شما را دوست داریم». حاج قاسم وقتی او را میشناسد بلند میشود، بغلش میکند، میبوسد و کنار هم مینشینند. بعد میپرسد مشکل شما چیست؟ میگوید مشکل قضایی داریم و به تهران میرویم. ایشان میگوید شماره تلفنتان را بدهید و من میگویم یکی از دوستان کمک کند تا مشکل شما حل شود. او هم تلفنش را میدهد. روز بعد از دفتر حاج قاسم به سراغش میروند، مدارکش را میگیرند، اظهاراتش را گوش میکنند، دنبال کارش را میگیرند و به نتیجه مطلوبی هم میرسد.
این را یکی از وکلای برجسته دادگستری کرمان، آقای منشیزاده نقل میکرد که ایشان وقتی از حادثه شهادت حاج قاسم مطلع شد، مثل ابر بهار اشک میریخت. من گفتم، «شما که زرتشتی هستید»؛ آن وقت او (سروشیان) داستان را نقل کرد. گفت که این مرد علیرغم موقعیت و گرفتاریهایی که داشت، به درد دل یک همشهری زرتشتیاش به قدری صمیمانه گوش کرد و به قدری مسئولانه پیگیری کرد که من تا ابد فراموش نمیکنم.این از نمونههایی است که یک انسان در دل مردم نفوذ کرده و زمانی که تشخیص داد شایستگی کمک و یاری دارند، کمک کرد.
@Modafeaneharaam