فرج ز درگاه تو می طلبم، برای ظهور گشوده می شود گره‌ی کارها، از این ظهور برای مشکل خود، دعا کرده‌ام، آری گره را تو می گشایی زِ مشکلم، آری گنه کرده آن زبان، که این چنین‌ می کند دعا وگرنه زبان پاک، چنین نمی کند دعا خلوص می خواهد آن دلی که دعا کند برای فرج چنین دلی برای غربت مولا می طلبد فرج خسته است، دِلِه گنه کرده ام آقا بیا دست، به دل بُگذار و خستگی بِزُدا هر شب برای فرجَت گریه می کنی، شما من نیز گریه می کنم گاهی برایِ شما میان این دو گریه فاصله بسیار بُوَد، امّا تو که بیایی، تمام شود گریه‌های هر دو ما گفتم که تا کنون برای خودت کرده‌ای، دعا یک شب، برای اشک و غربت مولا، بُکُن دعا یا رب، به حق اشک‌های مهدی‌‌ام برای فرج می خواهم این بار زِ دَرگَهت