‌ ‌ ˖ ֶָ ׁ‌ ‌ ˖ ֶָ ׁ آشفتگی از خیابان های بارانی ذهنم... کتابخانه ای مملوء از نگرانی به جای کتاب... اقیانوسی تاریک در روشنی روز و تهی از ماهی... خاکستری از کلبه ی آتَش نگرفته در دل جنگل.. خونریزی زیاد از زخم های روحی قدیمی ... و پلی کردن موزیک بی کلام میان آرزوها... واژه هایی از تضادهای ذهنی خویش(: