✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه(۲۹) بخش اول🔹
↩️تنها شما را از دوستى کسانى نهى مى کند که در امر دين، با شما پيکار کردند و شما را از خانه هايتان بيرون راندند، يا به بيرون راندن شما کمک کردند، (نهيتان مى کند) از اين که با آنها دوستى کنيد. و هر کس آنها را دوست دارد، ظالم و ستمگر است.»
در اين دو آيه، مخصوصاً، مسأله اخراج از خانه و وطن، در برابر مقاتله در دين قرار داده شده، که نشان مى دهد هر کدام، ارزشى جداگانه دارد.
در آيه 246 سوره مبارکه بقره نيز اين سخن، از زبان گروهى از بنى اسرائيل نقل شده است: «(قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فى سَبيلِ اللهِ وَ قَدْ اُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا); آنها، به پيامبر زمان خود گفتند: «چگونه ممکن است که در راه خدا پيکار نکنيم، در حالى که از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ايم (شهرهاى ما از سوى دشمن، اشغال و فرزندانمان اسير شده اند؟»
اين تعبير نشان مى دهد که انگيزه آنها براى جهاد، علاوه بر حفظ آيين الهى، نجات وطن بوده است و پيامبر آنان بر اين سخن اعتراض نکرد و عملا بر آن مُهر تأييد نهاد. در اين باره آيات ديگرى نيز هست که طالبان به آنها مراجعه کنند.
پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز هنگامى که مى خواست از مکّه هجرت کند، سخت ناراحت و منقلب بود. درست است که مکّه، ارزش معنوى و الهى فوق العاده اى داشت، ولى به نظر مى رسد که علاقه پيامبر به آن شهر جهات متعدّدى داشت که از جمله علاقه او به زادگاهش بود. خداوند با اين جمله او را دلدارى داد:
«إِنَّ الّذى فَرَضَ عَلَيْکَ الْقُرآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَاد; آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جايگاهت باز مى گرداند».
اساساً انسان رابطه مادّى و معنوى فراوانى با زادگاه خود دارد و تاريخِ زندگيش با آن پيوند ناگسستنى پيدا کرده است. همين پيوند، سبب علاقه او به وطن مى شود و همين علاقه، انگيزه حفظ و دفاع و عمران و آبادى آن مى گردد.
در حديثى از امام على (عليه السلام) مى خوانيم: «عُمِرَتِ الْبُلْدانُ بِحُبِّ الأَوْطانِ; شهرها با حبّ وطن آباد مى شود».
در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «مِنْ کَرَمِ الْمَرْءِ بُکائُهُ; عَلى ما مَضى مِنْ زَمانِه وَ حَنينِهُ اِلى أَوطانِه; از نشانه هاى ارزش و شخصيت انسان آن است که نسبت به عمر از دست رفته (که در آن کوتاهى کرده است) اشک بريزيد و نسبت به وطنش علاقه مند باشد».
حديث معروف «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الاْيمانِ»; علاقه به وطن، از نشانه هاى ايمان است»، نيز در منابع مختلفى نقل شده است.
از مجموع آنچه گفته شد، مى توان نتيجه گرفت که عشق و علاقه به زادگاه و وطن هم ريشه هايى در قرآن مجيد دارد و هم در روايات و هم در منطق عقل. ولى اين بدان معنا نيست که انسان نسبت به وطن و زادگاهش عشق کورکورانه داشته باشد و اگر فرضاً براى تکامل علمى و مادّى و معنوى هجرت از وطن ضرورت پيدا کند، متعصبانه از وطن جدا نشود، هر چند به قيمتِ عقب ماندگى و درماندگى او تمام شود. پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) با هجرت خود از مکّه ـ که علاوه بر تمام مزاياى معنوى، زادگاه آن حضرت بود ـ به مدينه که محيط بازترى براى نشر و پيشرفت اسلام محسوب مى شد، ثابت کرد که ماندن در وطن هميشه مطلوب نيست و استثنائاتى دارد که بايد آن را پذيرفت.
جالب اين که پس از فتح مکه، باز پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) آنجا را براى اقامتگاه خويش انتخاب نکرد و به مدينه بازگشت; چرا که مدينه جايگاه مناسب ترى براى مرکزيت اسلام بود. به همين دليل در حديث معروفى که در کلمات قصار نهج البلاغه از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده مى خوانيم که فرمود: «لَيْسَ بَلَدٌ بأحَقَّ بِکَ مِنْ بَلَد. خَيْرُ الْبِلادِ ما حَمَلَکَ; شهرى براى تو شايسته تر از شهر ديگرى نيست (و در ضرورت ها بايد از وطن هجرت کنى) بهترين شهرها شهرى است که تو را پذيرا شود (يعنى وسايل پيشرفت تو را فراهم سازد.
اين نکته نيز قابل توجه است که اگر وطن مادّى و جسمانى توأم با وطن معنوى و روحانى گردد و عنوان دارالاسلام به خود بگيرد، عشق و علاقه و احترام به آن، بمراتب، افزون تر مى گردد و در اينجاست که انگيزه هاى معنوى و مادّى، دست به دست هم مى دهند و انسان را براى دفاع از آن تا آخرين نَفَس آماده مى سازند.»
@Nahjolbalaghe2