✨﴾﷽﴿✨
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۶۷)🔹
🔷خطبه در يك نگاه:
اين سخن به طور كلّى مشتمل بر دو پاسخ است، از دو ادّعا در مسأله خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله. نخست اين كه: در «سقيفه بنى ساعده» كه گروهى از اصحاب براى تعيين خليفه جمع شده بودند، بى آن كه به وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره توجّهى بشود، انصار خواهان خلافت شورايى بودند كه يك نفر از آنها انتخاب شود و يك نفر از مهاجرين. امام عليه السلام با نكته لطيفى از حديث پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به آنها پاسخ مى گويند. و ديگر: استدلالى است كه مهاجرين براى شايستگى خود نسبت به امر خلافت داشتند. امام عليه السلام استدلال آنها را گرفته و با آن بر ضدّ خودشان استدلال مى كند كه اگر دليل شما صحيح باشد، اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله به امر خلافت از شما سزاوارترند.
استدلال منطقى در مسأله امامت:
اين سخن را زمانى امام(عليه السلام) ايراد فرمود که خدمتش عرض کردند: در «سقيفه بنى ساعده»، انصار (نخست خواهان استقلال در خلافت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بودند و هنگامى که خواسته آنها از سوى مهاجرين که گردانندگان اصلى سقيفه بودند ردّ شد) گفتند: «حال که خلافت ما را به طور استقلال نمى پذيريد حداقل اميرى از ما باشد و اميرى از شما (و به صورت شورايى امر خلافت را سامان مى دهيم)».
در اينجا بود که امام(عليه السلام) فرمود: «چرا در برابر آنها به اين حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) استدلال نکرديد که درباره انصار فرمود: با نيکان آنها به نيکى رفتار کنيد و از بدان آنها درگذريد!» (فَهَلاَّ احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَصَّى بِأَنْ يُحْسَنَ إِلَى مُحْسِنِهِم، وَ يُتَجَاوَزَ عَنْ مُسِيئِهِمْ؟)(1)
«حاضران عرض کردند: اين چه دليلى بر ضدّ آنها مى شود؟!» (قَالُوا: وَ مَا فى هذا مِنَ الْحُجَّةِ عَلَيْهِم؟)
«امام(عليه السلام) فرمود: اگر حکومت و زمامدارى در ميان آنان بود، سفارش درباره آنها (به مهاجران) معنا نداشت». (فَقَالَ: لَوْ کَانَتِ الاِْمَامَةُ فِيهِمْ لَمْ تَکُنِ الْوَصِيَّةُ بِهِمْ).
بديهى است هنگامى که سفارش کسى را به ديگرى مى کنند مفهومش اين است که، اختيار کارها به دست سفارش شونده است، نه آن کسى که سفارش او را کرده اند.
درست مثل اين که هنگامى که پدر خانواده مى خواهد به سفر برود، به پسر بزرگتر مى گويد: «نسبت به برادران کوچک مهربانى کن و با آنها ملاطفت نما!» مفهوم اين سخن آن است که کارها را به دست تو سپردم و آنها را نيز به تو مى سپارم. بنابراين، تعبير رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در اين حديث شريف به خوبى نشان مى دهد که اختيار حکومت بعد از او به دست «انصار» نخواهد بود; ولى سردمداران «سقيفه بنى ساعده» به اين نکته لطيف توجّه نداشتند و با زور «زمام خلافت» را از دست انصار خارج ساخته و خود آن را به دست گرفتند.
در اَعصار بعد نيز اين کلام مورد استفاده قرار گرفت و در موارد مشابه، بعضى براى اثبات مقصود خود، به همين گونه که امام(عليه السلام) بيان فرموده بود، استدلال کردند; از جمله «ابن ابى الحديد» نقل مى کند: هنگامى که «سعيد بن عاص» از دنيا رفت فرزندش «عمرو بن سعيد» نوجوان بود که نزد «معاويه» آمد. «معاويه» به او گفت: «پدرت درباره تو به چه کسى وصيّت کرده است؟» «عمرو» فوراً جواب داد: «پدرم به خود من وصيّت کرده است نه درباره من» معاويه از سخن او در شگفت شد و گفت: «إنَّ هَذا الْغُلاَمَ لاََشْدَقُ; اين نوجوان سخنگوى ماهرى است» از اين رو، بعد از آن «عمرو بن سعيد» به عنوان «اشدق» در ميان مردم معروف شد.
سپس امام(عليه السلام) سئوال ديگرى پيرامون حوادث «سقيفه» کرد، «فرمود: قريش به چه چيز (براى به دست آوردن خلافت) استدلال کردند؟» (ثُمَّ قَالَ: فَمَاذَا قَالَتْ قُرَيْشٌ؟).
«عرض کردند: دليل آنها (براى اولويّت خود در امر خلافت) اين بود که آنان از شجره رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هستند (و از خويشاوندان او). (و طبيعى است که آنها به جانشينى آن حضرت سزاوارتر باشند» (قَالُوا: احْتَجَّتْ بِأَنَّهَا شَجَرَةُ الرَّسُولِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ).
«امام(عليه السلام) فرمود: (اين دليل بر ضدّ خود آنها است چرا که) آنها به شجره =[درخت] استدلال کردند، امّا ثمره و ميوه اش را ضايع نمودند (و به فراموشى سپردند)» (فَقَالَ: احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ، وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَةَ).
اشاره به اين که اگر پيوند با شجره وجود پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) از طريق خانواده و طايفه، مايه افتخار و اولويّت در امر خلافت باشد، چرا ارتباط نزديک با آن حضرت و زندگى در يک خانه و خانواده سبب اين افتخار و اولويّت نشود؟!
آرى، آنها در آنجا که اين ارتباط به نفع آنان بود، به آن استدلال مى کردند و آنجا که به زيانشان بود، يعنى:⬇️