ابراهیم(علیه السلام) به گفته خود وفا کرد و بر سر عقیده خویش با استقامت هر چه تمام تر باقى ماند، همواره منادى توحید بود، هر چند تمام اجتماع فاسد آن روز، بر ضد او قیام کردند، اما او سرانجام تنها نماند، پیروان فراوانى در تمام قرون و اعصار پیدا کرد، به طورى که همه خداپرستان جهان به وجودش افتخار مى کنند.
قرآن در این زمینه مى گوید: هنگامى که ابراهیم از آن بت پرستان و از آنچه غیر از اللّه مى پرستیدند، کناره گیرى کرد، اسحاق و بعد از اسحاق، فرزندش یعقوب را به او بخشیدیم، و هر یک از آنها را پیامبر بزرگى قرار دادیم (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنا نَبِیّاً).
گر چه، مدت زیادى طول کشید که خداوند اسحاق و سپس یعقوب (فرزند اسحاق) را به ابراهیم(علیه السلام) داد ولى به هر حال این موهبت بزرگ، فرزندى همچون اسحاق و نوه اى همچون یعقوب که هر یک پیامبرى عالى مقام بودند، نتیجه آن استقامتى بود که ابراهیم(علیه السلام) در راه مبارزه با بت ها و کناره گیرى از آن آئین باطل از خود نشان داد.
* * *
علاوه بر این، ما به آنها از رحمت خود بخشیدیم (وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا).
رحمت خاصى که ویژه خالصین، مخلصین، مردان مجاهد و مبارز راه خدا است.
و سرانجام براى این پدر و فرزندانش، نام نیک، زبان خیر و مقام برجسته در میان همه امت ها قرار دادیم (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْق عَلِیّاً).
این در حقیقت پاسخى است به تقاضاى ابراهیم(علیه السلام) که در سوره شعراء آیه ۸۴ آمده است: وَ اجْعَلْ لِى لِسانَ صِدْق فِى الاْ خِرِینَ: خدایا براى من لسان صدق در امت هاى آینده قرار ده .
در واقع آنها مى خواستند آن چنان ابراهیم(علیه السلام) و دودمانش از جامعه انسانى طرد شوند، که کمترین اثر و خبرى از آنان باقى نماند و براى همیشه فراموش شوند.
اما بر عکس، خداوند به خاطر ایثارها، فداکارى ها و استقامتشان در اداى رسالتى که بر عهده داشتند آن چنان آنها را بلند آوازه ساخت که همواره بر زبان هاى مردم جهان قرار داشته و دارند، و به عنوان اسوه و الگوئى از خداشناسى و جهاد و پاکى و تقوا و مبارزه و جهاد شناخته مى شوند.
لِسان در این گونه موارد، به معنى یادى است که از انسان در میان مردم مى شود و هنگامى که آن را اضافه به ِصْدق کنیم و لسان الصدق بگوئیم، معنى یاد خیر، نام نیک و خاطره خوب در میان مردم است.
و هنگامى که با کلمه عَلِیّاً که به معنى عالى و برجسته است ضمیمه شود، مفهومش این خواهد بود که: خاطره بسیار خوب از کسى در میان مردم بماند.
ناگفته پیدا است ابراهیم(علیه السلام) نمى خواهد با این تقاضا، خواهش دل خویش را برآورد، بلکه هدفش این است: دشمنان نتوانند تاریخ زندگى او را که فوق العاده انسان ساز بود، به بوته فراموشى بیفکنند، و او را که مى تواند الگوئى براى مردم جهان باشد، براى همیشه از خاطره ها محو کنند.
در روایتى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: لِسانُ الصِّدْقِ لِلْمَرْءِ یَجْعَلُهُ اللّهُ فِی النّاسِ خَیْرٌ مِنَ الْمالِ یَأْکُلُهُ وَ یُورثُهُ:
خاطره خوب و نام نیکى که خداوند براى کسى در میان مردم قرار دهد، از ثروت فراوانى که هم خودش بهره مى گیرد، و هم به ارث مى گذارد، بهتر و برتر است .
اصولاً، قطع نظر از جنبه هاى معنوى، گاهى حسن شهرت، در میان مردم، مى تواند براى انسان و فرزندانش سرمایه عظیمى گردد، که نمونه هاى آن را فراوان دیده ایم.
پاسخ به یک سؤال
در اینجا سؤالى پیش مى آید که: چگونه در این آیه، موهبت وجود اسماعیل (علیه السلام)، نخستین فرزند بزرگوار ابراهیم(علیه السلام) اصلاً مطرح نشده، با این که نام یعقوب که نوه ابراهیم(علیه السلام) است صریحاً آمده است؟
و در جاى دیگر از قرآن وجود اسماعیل ، ضمن مواهب ابراهیم(علیه السلام) بیان شده آنجا که از زبان ابراهیم(علیه السلام) مى گوید: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ:
ستایش خدائى را که در پیرى اسماعیل و اسحاق را به من بخشید
پاسخ این سؤال چنین است: علاوه بر این که در دو سه آیه بعد، نام اسماعیل (علیه السلام) و بخشى از صفات برجسته او مستقلاً آمده است، منظور از آیه فوق آن است که ادامه و تسلسل نبوت را در دودمان ابراهیم(علیه السلام) بیان کند و نشان دهد، چگونه این حسن شهرت، نام نیک و تاریخ بزرگ او به وسیله پیامبرانى که از دودمان او یکى بعد از دیگرى به وجود آمدند، تحقق یافت، و مى دانیم: پیامبران بسیارى از دودمان اسحاق و یعقوب(علیهما السلام) در طول اعصار و قرون به وجود آمده اند، هر چند از دودمان اسماعیل(علیه السلام) نیز بزرگترین پیامبران، یعنى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) قدم به عرصه هستى گذارد، ولى تسلسل و تداوم در فرزندان اسحاق بود.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2