✅ نوشته‌ای از استاد عرفانیان حفظه الله تعالی 👇👇 اسيران ايرانی وارد مدينه شدند و عمر تصميم داشت زنان را بفروشد و مردان را به‌عنوان برده بگيرد. امير المؤمنين(ع) از قول پيغمبر (ص) فرمودند: افراد برجستۀ هر قوم و ملّت را گرامی بدارید. دومی هم صدور این گفتار رسول الله (ص) را تایید کرد. سپس امير المؤمنين (ع) فرمودند: اينها کسانی هستند كه به میل خودشان علاقمند به اسلام شده و تسلیم شدند. من شما و خدا را گواه می‌گيرم كه سهم خودم از اينها را در راه خدا آزاد نمودم. تمام بنى هاشم ـ و حتّی برخی مهاجر و انصار ـ هم پیروی کردند و گفتند: ما نيز حقّ خود را به شما بخشيديم. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: خدايا شاهد باش من تمام آنچه را ایشان به من بخشیدند، در راه تو آزاد نمودم. گروهى از قريش علاقه به ازدواج با آن بانوان داشتند، که امير المؤمنين فرمود: برای ازدواج اختيار انتخاب با خودشان است. در این جا برخی از شهربانو، دختر کسرا خواستگاری نمودند که او با اشاره به امام حسين (ع) دیگران را رد کرد. حتّی در مرتبۀ دوم در برابر سؤال حضرت امیر (ع) از انتخابش، به زبان فارسی گفت: اگر انتخاب با من است، او را انتخاب کردم. امیرالمؤمنین (ع) برای اجرای صیغه نام او را پرسید؟ گفت: شاه زنان دختر كسرا هستم. حضرت فرمود: شاه زنان فقط [فاطمه] دختر محمّد (ص) است. تو شهربانو هستی و خواهرت مروارید است. عرض کرد: آرى، صحيح است. شهربانو با امام حسین (ع) و خواهرش مروارید با امام مجتبی (ع) ازدواج نمود. و) شاید هم این زبان‌بسته خواسته اجرای عقد را ـ که اصرار دارد قبول کنیم توسط خلیفۀ دوم خوانده شده ـ نشان قبول حقانیت او از سوی ائمه بدانیم که خب هرچه گشتم در کتب خود اهل سنت هم جایی ندیدم که در عاقد عدالت را شرط دانسته باشند. از سوی دیگر هم وقتی پیامبر اسلام (ص) با آن عناد چندین و چند سالۀ ابوسفیان وقتی اسلام آورد در ظاهر با او به حکم مسلمان رفتار کردند، طبیعی است ما هم دیگران را ظاهراً مسلمان بدانیم و با وجود حکم به مسلمان بودنشان بتوانند اجرای عقد هم انجام دهند. البته نمی‌دانم از قصد انشاء و این حرف‌ها هم سردرمی‌آورده یا اینها را هم خود خاندان عصمت و طهارت به او آموختند. 4. من که جرات نمی‌کنم رطب و یابسی را که به هم بافته تکرار کنم و اصلاً کاش این مولوی از آن مولوی یاد می‌گرفت که گفته: کی شود دریا ز پوز سگ نجس؟!/ کی شود خورشید از پف منطمس حالا اگر این مقدّمات فاسدش بر فرض محال سر از جایی هم درآورد، دیگر چرا اصل و نسب بقیۀ امامان ـ که جان اهل عالم به فدایشان باد ـ به مشکل برخورد کند؟! 5. برخی هم از علما و مراجع گلایه داشتند که چرا دربارۀ واکسن کرونا توصیه‌هایی فرمودند امّا این جا چیزی نگفتند. خب، البته عجیب نیست. آخر استاد بزرگوار حضرت آیت الله مددی گاهی داستان کسی را تعریف می‌کنند که از طرف آسید علی‌محمّد باب برای ارشاد و دعوت علما آمده بود و در مجلسی برای مرحوم صاحب «جواهر» کلّی حرف زد و زمین و آسمان را به هم بافت. وقتی حرف‌هایش تمام شد صاحب «جواهر» فرمودند: این حرف‌های تو در حالت عادی نشان از ارتداد دارد و باید بدهم اعدامت کنند، اما چون تو را دیوانه می‌دانم تنها به تعزیر اکتفا می‌کنم. با دیدن حرف‌های این موجود هم تنها توجیه مؤدبانه‌ای که به نظر می‌رسد جنون ادواری ـ و بلکه اطباقی ـ اوست. اصلاً ببینم، مگر قبل از انتصاب به امامت جمعه و جماعت از اینها تست سلامت عقل نمی‌گیرند تا این طور خود را مضحکۀ صغیر و کبیر نکنند؟! 6. در موارد مشابه از خود گوینده تعجب نمی‌کنم، بلکه عجب از شنوندگان اوست که انگار حتّی یک عاقل هم نبوده بلند شود بگوید: «آخر نابغه! اینها چه ربطی به شقیقه دارد؟؟؟!!! و مگر کار سیّدنا دومی [رضي الله عنّا] این قدر خراب است که برای درست کردن مشروعیتش بخواهیم این طور دست و پا بزنیم؟؟؟!!!». البته خراب که چه عرض کنم. داستان مطاعن خلفا دیگر نقل هر کوی و برزنی است و نمی‌توان پنهانش کرد. با این وسایل ارتباط‌جمعی هم دیگر زمان سانسور و تحریف گذشته.