#عاق_فرزند ۲
چند سالی از ازدواجشون نگذشته بود که یک روز حنانه با دختر کوچیکش نگین به خونمون اومد و از رفتارهای بد مجید شکایت کرد،گفت شبها دیر به خونه میاد و بداخلاق و بددهن شده و هروقت بابت مخارج خونه ازش پول میخوام میگه ندارم وقتی پیگیر شدم در کمال ناباوری مجید من رو به فضولی و سرک کشیدن در زندگیش متهم کرد و ادعا کرد حنانه داره دروغ میگه.
نمیدونستم کدومشون راست میگه تا اینکه یروز مادرم بهم زنگ زد و گفت مادر حنانه نگین رو به خونه ش اورده و گفته مجید دوباره روی حنانه دست بلند کرده و او هم با قهر به من و پدرش پناه اورده،مدعی بود مدتهاست مجید دست بزن پیدا کرده ، برای همین نگین رو اوردم که خودتون ازش مراقبت کنید چون حنانه میخواد از مجید جدا بشه.
#ادامهدارد
#کپی_حرام