#تلافی ۱
وقتی محمد به خواستگاریم اومد خیلی خوشحال بودم آخه ارزوی هر دختری بود که مروی مثل اون وارد زندگیش بشه پسر خیلی خوبی بود تنها مشکلی که داشت این بود که یه مادر پیر داشت، شب خواستگاری گفت نگهداری مادرم با منه من قبول کردم اما مادر و پدرم گفتند به هیچ عنوان اجازه نمیدیم دخترمون مادرتو نگهداری کنه اون کلفت مادرت نیست
اما من گفتم من فقط محمد رو میخوام و هرکاری هم بگه برای مادرش انجام میدم... بعد از ازدواج فهمیدم مادرشوهرم واقعا نمیتونه از پس کارهاش بربیاد برای همین محمد یه پرستار نیمه وقت براش گرفته.
منم هفتهای یبار به خونهش میرفتم و یه غذایی درست میکردم و دور هم میخوردیم،
بااینکه کار زیادی نبود...
ادامه دارد