#نظافت_فرزند ۴
یه دفعه دست پسرم خورد به پارچه آب و آب ریخت وسط سفره، زن داداشمم بهش گفت بهت میگم برو بشین برا همینه دیگه
پسرمم که ترسیده بود وسط سفره جیش کرد به خودش زن داداشمم از شدت ناراحتی جیغ بلندی کشید
بچه رو بغل کردم و حمله کردم به زن داداشم عمدا سفره رو چپه کردم تا همه غذاها و جیش بچم بریزه روی فرشش و کثیف بشه بعدم حمله کردم بهش و محکم توی سینه اش با مشت می کوبیدم و گفتم بچمو ترسوندی حق نداشتی سرش داد بزنی
فریاد زد یه جوری رفتار می کنی انگار بچه ات ولیعهد یه مملکته یا انگار تو دنیا فقط تویی که بچه داری بچتو جمع کن که کسی بهش حرفی نزنه
حمله کردم به زن داداشم و موهاشو کشیدم شوهرم و برادرم به زور ما رو جدا کردن از خونشون اومدیم و به شوهرم گفتم دیگه تا عمر دارم خونه اون عجوزه نمیرم
شوهرم زیر لب زمزمه کرد به نظرم حق با داداشت و زن داداشت بود
خیلی از حرفش عصبانی شدم ولی اصلا به روی خودم نیاوردم مهم این بود که من اجازه ندادم کس ب پسرم بی احترامی کنه بچه من هر کاری هم که انجام بده اونا حق ندارن بهش بگن چیکار بکنه و نکنه گل پسر مامانش آزاده که هر کاری دلش میخواد انجام بده.
مدتی رو با برادرم قهر بودم و به خونشون نمی رفتم حتی وقتی موضوع رو برای مادرم تعریف کردم خیلی ناراحت و عصبانی شد اول فکر کردم ناراحتیش بخاطر منه ولی بعد بهم گفت چرا اینطوری شدی از وقتی که بچه دار شدی انگار یه آدم دیگه ای این رفتارا چیه وقتی که میری خونه یه نفر تو باید مراقب باشی بچه ات کاری نکنه که میزبان ناراحت بشه ولی تو بی احترامی خیلی بدی به زن داداشت کردی
اخم غلیظی کردم و گفتم من نمیدونم والا تو مادر منی یا مادر اون عفریته که با بچه من اینجوری رفتار کرده انگار نه انگار که بچه من ترسیده و جیغ زده
ادامه دارد
کپی حرام