ندای رضوان
#نظافت_فرزند ۱
وقتی که ازدواج کردم چند سالی میشد که برادرم زندگیش رو با همسرش شروع کرده بود.
توی زندگی سختیهای خیلی زیادی کشیدم اولش همسرم بیکار بود و خانوادشم هیچ حمایتی ازمون نمیکردن یادمه همون موقع ها پدرم خیلی حمایتمون می کرد شوهرم آدم با چشمو رویی بود و همش می گفت جبران میکنم و حواسم هست خانواده ت خیلی به ما لطف میکنن
ولی خانواده من انتظار هیچ جبرانی نداشتن تا اینکه چند سال گذشت و تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم، دیگه وضع مالی شوهرم بهتر شده بود و برای خودمون صاحب یه خونه شده بودیم هرچقدر اقدام به بارداری کردم باردار نشدم
دروغ چرا خیلی به زن داداشم حسودیم می شد یه دختر شش ساله با یه دختر سه ساله داشت ولی من هر کاری که می کردم باردار نمی شدم تازه اون موقع بود که مادرشوهرم اومد و به شوهرم گفت اینا چون میدونستن دخترشون بچه دار نمی شده این چند سال از تو حمایت مالی کردن که طلاقش ندی وگرنه دلیلی نداره که بخوان به تو کمک بکنن
این حرف خیلی برای من ناراحت کننده بود چون ما نمیدونستیم که من بچه دار نمیشم و خانوادمم اگر حمایتی از همسرم کرده بودن بدون هیچ چشم داشتی بود فقط میخواستن ما زودتر پیشرفت کنیم خیلی این حرفها روی اعصابم بود انقدر که از غصه بچه دار شدن و این حرفهای خانواده شوهرم مریض شدم تا اینکه شوهرم جلوی خانواده اش ایستاد و تا حدودی تونست دهنشون رو ببنده ولی کامل بسته نشد.
انقدر دکترهای مختلف رفتم و راه های مختلف رو امتحان کردم تا موفق شدم درمان کنم، بعد از درمان خودم با کلی نذر و نیاز و التماس کردن به خدا بچه دار شدیم تو سونوگرافی وقتی بهم گفتن بچه ام پسره به خودم می بالیدم که حالا خدا این چند سال بهم بچه نداد با دادن یه پسر برام جبرانش کرد
ادامه دارد
کپی حرام
ندای رضوان
#نظافت_فرزند ۱ وقتی که ازدواج کردم چند سالی میشد که برادرم زندگیش رو با همسرش شروع کرده بود. توی زن
#نظافت_فرزند ۲
وقتی که داداشم ازم پرسید بچه ات چیه با افتخار بهش گفتم پسر
سرزنش وار نگاهم کرد و گفت ی جوری میگی پسر انگار فرقی داره خدا قهرش میاد و از یه جای دیگه تلافی میکنه اینجوری نگو هر چی باشه از طرف خداست چه دختر چه پسر
اون لحظه اصلا اهمیتی به حرف داداشم ندادم اما کنایه امیز گفتم چون بچه هات دخترن اینجوری میگی
اون موقع فکر کردم چون خودش دختر داره و خدا بهش پسر نداده داره حسودی میکنه.
بالاخره گل پسرم به دنیا اومد تمام چشم و چراغ من شده بود این بچه از روز اول خیلی دوسش داشتم و جوری رفتار کردم که بقیه ام بفهمن با اینکه نوزاده ولی باید بهش احترام بذارن آقا پرهام از دهن هیچکس نمیافتاد امان از روزی که یه نفر به پسرم آقا نمی گفت و اسمشو خالی صدا می کرد دعوایی درست می کردم که اون سرش ناپیدا به شوهرم گفتم پرهام تنها بچه مونه باید بهترین دکترا ببریمش
بهترین وسایل سیسمونی که مامانم بهم میخواست بده رو با ظرافت خاصی انتخاب کردم که همه چیز بچه ام تو عالی ترین سطحش باشه
از همه چیزش با لفظ گل پسرم تعریف می کردم که همه جایگاهشون رو در برابر پسرم بدونن بالاخره گذشت و پسرم شد دو ساله خیلی شیطون بود هر جایی که می رفتیم همه وسایلا رو پرت می کرد و میشکوند تا یکی می خواست بهش حرف بزنه میدویدم می گفتم به گل پسر مامانش حرفی نزنی
وقتی که خونه ی زن داداشم می رفتیم پسرم دست به وسایلش می زد بلند می شد و وسایلو جمع می کرد منم دوباره وسایلشو سر جای قبلشون میذاشتم و می گفتم این کار توهین به بچه ی منه بذار هر کاری که دوست داره بکنه راحت باشه
چند بار زن داداشم به بچم م گفت که این کارو نکن و این کار بده
فوری بهش توپیدم و گفتم تو حق نداری به بچه من حرفی بزنی یا تذکری بهش بدی من خودم هستم هیچکس حق نداره به بچه من چیزی بگه
ادامه دارد
کپی حرام
ندای رضوان
#نظافت_فرزند ۲ وقتی که داداشم ازم پرسید بچه ات چیه با افتخار بهش گفتم پسر سرزنش وار نگاهم کرد و گفت
#نظافت_فرزند ۳
گذشت تا اینکه یه روز شوهرم بهم گفت از دست رفتارارفتارات خسته شدم از وقتی این بچه اومده حتی نمیذاری من یه تو بهش بگم کافیه یه چیزی مطابق ملی اون بچه دو ساله نباشه دنیا رو کن فیکون میکنی منو کردی مسخره دستش و هر سازی که اون میزنه باید برقصم این که نشد زندگی
به شوهرم گفتم دهنتو ببند بچه ماست مثل اینکه یادت رفته چند سال هیچ بچه ای نداشتیم که الان اعتراض میکنی واقعا انقدر وقیح شدی؟
شوهرم هم دیگه جوابمو نداد
زن داداشم یه شب ما رو شام دعوت کرد به خونش وقتی که رفتیم پسرم شروع کرد به شیطونی چند باری به بچه ام گفت این کارو نکن و این کار بده
منم بهش گفتم تو حق نداری با بچه من اینجوری حرف بزنی به تو ربطی نداره که اون داره چیکار میکنه
گفت عزیزم اینجا خونه ی منه و منم دارم به بچه ات میگم به وسایلام آسیب نزنه
خیلی ناراحت شدم و بهش گفتم تو حق نداری بهش چیزی بگی اگه قرار باشه کسی با اون حرف بزنه منم
زن داداشمم هیچی نگفت یک ساعت که گذشت بهم گفت میخوام غذا رو بیارم روی سفره بخوریم یا رو میز؟
گفتم چون من میخوام به گل پسرم به تاج سرم غذا بدم روی زمین راحت ترم
سفره پهن کردن و نشستیم قبل از غذا پسرمو بردم توی اتاق پوشکشو عوض کنم اما متوجه شدم که سوخته منم پوشکش نکردم و مقدار زیادی پماد رو جای سوختگیش زدم پسرمو بدون پوشک بردم توی خونشون زن داداشم بهم گفت بچتو پوشک نکردی؟
گفتم نه اخه سوخته
گفت اگر جیش کنه تو خونه من خیلی ناراحت میشم چون خونه من تمیزه فرشامون پاکه
گفتم گل پسر مامانش جیش نمیکنه اگرم بکنه چیش بچه من تبرکه فکر نکن که نجسه
زن داداشمم اخم کرد و هیچی نگفت وقتی نشستیم سر شام پسرم مدام می رفت وسط سفره و به همه چیز دست می زد زن داداشم بهش گفت برو بشین پیش مامانت
محکم بهش گفتم تو حق نداری با بچه من اینجوری حرف بزنی خیلی زبونتو دراز کردیا این بچه است دوست داره ببینه چه خبره
گفت عزیزم این کارا برا تو خونه خودتونه خونه ما نمیشه که این کارو بکنه
به زن داداشم گفتم دهنتو ببند بذار هر جوری که دوست داره رفتار کنه به هرچی که میخواد دست بزنه بچه کنجکاوه
زن داداشمم هیچی نگفت پسرم همه چیزو به هم می زد و می دیدم که زن داداشم با اخم نگاش میکنه
ادامه دارد
کپی حرام
ندای رضوان
#نظافت_فرزند ۳ گذشت تا اینکه یه روز شوهرم بهم گفت از دست رفتارارفتارات خسته شدم از وقتی این بچه اوم
#نظافت_فرزند ۴
یه دفعه دست پسرم خورد به پارچه آب و آب ریخت وسط سفره، زن داداشمم بهش گفت بهت میگم برو بشین برا همینه دیگه
پسرمم که ترسیده بود وسط سفره جیش کرد به خودش زن داداشمم از شدت ناراحتی جیغ بلندی کشید
بچه رو بغل کردم و حمله کردم به زن داداشم عمدا سفره رو چپه کردم تا همه غذاها و جیش بچم بریزه روی فرشش و کثیف بشه بعدم حمله کردم بهش و محکم توی سینه اش با مشت می کوبیدم و گفتم بچمو ترسوندی حق نداشتی سرش داد بزنی
فریاد زد یه جوری رفتار می کنی انگار بچه ات ولیعهد یه مملکته یا انگار تو دنیا فقط تویی که بچه داری بچتو جمع کن که کسی بهش حرفی نزنه
حمله کردم به زن داداشم و موهاشو کشیدم شوهرم و برادرم به زور ما رو جدا کردن از خونشون اومدیم و به شوهرم گفتم دیگه تا عمر دارم خونه اون عجوزه نمیرم
شوهرم زیر لب زمزمه کرد به نظرم حق با داداشت و زن داداشت بود
خیلی از حرفش عصبانی شدم ولی اصلا به روی خودم نیاوردم مهم این بود که من اجازه ندادم کس ب پسرم بی احترامی کنه بچه من هر کاری هم که انجام بده اونا حق ندارن بهش بگن چیکار بکنه و نکنه گل پسر مامانش آزاده که هر کاری دلش میخواد انجام بده.
مدتی رو با برادرم قهر بودم و به خونشون نمی رفتم حتی وقتی موضوع رو برای مادرم تعریف کردم خیلی ناراحت و عصبانی شد اول فکر کردم ناراحتیش بخاطر منه ولی بعد بهم گفت چرا اینطوری شدی از وقتی که بچه دار شدی انگار یه آدم دیگه ای این رفتارا چیه وقتی که میری خونه یه نفر تو باید مراقب باشی بچه ات کاری نکنه که میزبان ناراحت بشه ولی تو بی احترامی خیلی بدی به زن داداشت کردی
اخم غلیظی کردم و گفتم من نمیدونم والا تو مادر منی یا مادر اون عفریته که با بچه من اینجوری رفتار کرده انگار نه انگار که بچه من ترسیده و جیغ زده
ادامه دارد
کپی حرام
ندای رضوان
#نظافت_فرزند ۴ یه دفعه دست پسرم خورد به پارچه آب و آب ریخت وسط سفره، زن داداشمم بهش گفت بهت میگم بر
#نظافت_فرزند ۵
مامانم بهم گفت جیغ زده که زده اصلا یه جیغم بزنه مگه قراره اتفاق براش بیفته حالا یه دو قطره اشکم بریزه مروارید که از چشماش نمیریزه ولی در عوض تو می فهمی که بچتو جمع کنی یعنی چی که سربچه من داد زده وسط سفرم جیش کرده تو که میدونی به بچه ات بگن نکن ناراحت میشی خودت بچه ات رو جمع می کردی تو که اینقدر حساسی بشین تو خونه ات هیچ جا نرو نه اینکه بری خونه مردمو به گند بکشی طلبکارم باشی والا من جای داداشتو زن داداشت باشم دیگه محل بهت نمیذارم درسته مادرتم ولی باید طرف حقو بگیرم حق با زن داداشته زحمت کشیده دعوتت کرده اون وقت تو با بی چشم و رویی یه همچین رفتاری انجام دادی
حرفهای مامانم خیلی برام زور داشت اما از طرفی هم دلم نمیخواست که برادرم ازم ناراحت باشه منتظر بودم داداشم زنگ بزنه و بخاطر رفتار زنش ازم عذرخواهی کنه و بهم بگه که تو دهنی محکمی به زنش زده اما داداشم زنگ نزد
هرچقدر منتظر موندم باهام تماس نگرفت با خودم گفتم حتما یادش رفته خودم به برادرم زنگ زدم و به محض اینکه احوال پرسی کردیم بهش گفتم دیدی اون شب زنت چه رفتاری کرد انگار نه انگار که گل پسر من وسط سفره اش حالا یه ذره جیش کرده و ما مهمونشیم حداقل حرمت مهمان و میزبان رو نگه میداشت شروع کرد به جیغ و داد
داداشم گفت اجی حق با زنم بود ما شما رو دعوت کردیم خونمون بهتون احترام گذاشتیم اونوقت تو برای منه میزبان و سفره من حرمت قائل نشدی برای چی بچتو برداشتی ول کردی وسط سفره جیش کنه
بهش گفتم بچه من پاهاش سوخته بود من مجبور شدم گفت من مردم بچه داری نکردم ولی میفهمم که سوختگی پای بچه یه دفعه ای نیست تو اگه واقعا مادری و نگران بچه ات بودی از قبل باید چک می کردی و می دیدی پای بچم نرم نرم می سوزه نه یهویی
من ی دفعه فریاد زدمگفتم زنت پرت کرده
گفت زنم پرم نکرده من خودم دختر دارم میدونم چیه خواهر من تو که دیدی پای بچه ات سوخته پمات زیادی می زدی یه پوشاک شل باهاش می کردی نه که تو خونه یکی بجز خودت کوچک بچه رو باز کنی میخوای بچه ات آزاد بشه برو تو خونه ات پوشکشم نکن نه که تو خونه بقیه این کار رو بکنی
ادامه دارد
کپی حرام
ندای رضوان
#نظافت_فرزند ۴ یه دفعه دست پسرم خورد به پارچه آب و آب ریخت وسط سفره، زن داداشمم بهش گفت بهت میگم بر
#نظافت_فرزند ۵
مامانم بهم گفت جیغ زده که زده اصلا یه جیغم بزنه مگه قراره اتفاق براش بیفته حالا یه دو قطره اشکم بریزه مروارید که از چشماش نمیریزه ولی در عوض تو می فهمی که بچتو جمع کنی یعنی چی که سربچه من داد زده وسط سفرم جیش کرده تو که میدونی به بچه ات بگن نکن ناراحت میشی خودت بچه ات رو جمع می کردی تو که اینقدر حساسی بشین تو خونه ات هیچ جا نرو نه اینکه بری خونه مردمو به گند بکشی طلبکارم باشی والا من جای داداشتو زن داداشت باشم دیگه محل بهت نمیذارم درسته مادرتم ولی باید طرف حقو بگیرم حق با زن داداشته زحمت کشیده دعوتت کرده اون وقت تو با بی چشم و رویی یه همچین رفتاری انجام دادی
حرفهای مامانم خیلی برام زور داشت اما از طرفی هم دلم نمیخواست که برادرم ازم ناراحت باشه منتظر بودم داداشم زنگ بزنه و بخاطر رفتار زنش ازم عذرخواهی کنه و بهم بگه که تو دهنی محکمی به زنش زده اما داداشم زنگ نزد
هرچقدر منتظر موندم باهام تماس نگرفت با خودم گفتم حتما یادش رفته خودم به برادرم زنگ زدم و به محض اینکه احوال پرسی کردیم بهش گفتم دیدی اون شب زنت چه رفتاری کرد انگار نه انگار که گل پسر من وسط سفره اش حالا یه ذره جیش کرده و ما مهمونشیم حداقل حرمت مهمان و میزبان رو نگه میداشت شروع کرد به جیغ و داد
داداشم گفت اجی حق با زنم بود ما شما رو دعوت کردیم خونمون بهتون احترام گذاشتیم اونوقت تو برای منه میزبان و سفره من حرمت قائل نشدی برای چی بچتو برداشتی ول کردی وسط سفره جیش کنه
بهش گفتم بچه من پاهاش سوخته بود من مجبور شدم گفت من مردم بچه داری نکردم ولی میفهمم که سوختگی پای بچه یه دفعه ای نیست تو اگه واقعا مادری و نگران بچه ات بودی از قبل باید چک می کردی و می دیدی پای بچم نرم نرم می سوزه نه یهویی
من ی دفعه فریاد زدمگفتم زنت پرت کرده
گفت زنم پرم نکرده من خودم دختر دارم میدونم چیه خواهر من تو که دیدی پای بچه ات سوخته پمات زیادی می زدی یه پوشاک شل باهاش می کردی نه که تو خونه یکی بجز خودت کوچک بچه رو باز کنی میخوای بچه ات آزاد بشه برو تو خونه ات پوشکشم نکن نه که تو خونه بقیه این کار رو بکنی
ادامه دارد
کپی حرام
ندای رضوان
#نظافت_فرزند ۵ مامانم بهم گفت جیغ زده که زده اصلا یه جیغم بزنه مگه قراره اتفاق براش بیفته حالا یه د
#نظافت_فرزند ۶
بهش گفتم خواهر برادری تمومه امروز هم حتی اگه یه ذره آدم بودی میرفتی می زدی تو دهن زنت که اینجوری وق وق نکنه من دیگه برادری ندارم گوشیو قطع کردم
شوهرم وقتی فهمید من این کارو کردم بهم گفت حق با داداشته تو خیلی بدرفتاری از وقتی که این بچه اومده فکر می کنی که دیگه همه باید فدایی و جان نثارش باشن در صورتی که بچه فقط برای پدر مادرش عزیزه
به حرفهای شوهرمم اهمیتی ندادم رفتم سراغ خاله ام دنبال کسی می گشتم که کار منو تایید کنه خاله ام وقتی حرفهامو گوش داد ناباور نگاهم کرد و گفت باورم نمیشه این حجم از بیشعوری رو چطور توی مغزت جا دادی تو نمی فهمی بچتو نباید تو خونه مردم باز کنی بعد هم جای عذرخواهی با زن داداشت این کارو کردی من جات بودم می رفتم عذرخواهی می کردم فکر نکن با این رفتارت برنده شدی ما آینه پدر و مادرامون هستیم هر رفتاری که انجام بدیم یعنی اینکه اونا بهمون یاد دادن تو حتی پدر مادرتم کوچیک کردی
حرفهای خاله ام واقعا تکونم داد تا الان هر کسی نصیحتم کرده بود تلاش می کردم باور نکنم و گوش ندم ولی حرف خاله ام واقعا درست بود و این دفعه تکون خوردم یه گلدون خریدم و رفتم خونه زن داداشم بهش گفتم من سالها بچه دار نشدم تیکه و کنایه شنیدم و خیلی حرف خوردم وقتی خدا بچه ام رو بهم داد فکر می کردم خوشبخت ترین آدم روی زمینم اصلا حواسم به رفتار و برخوردم نبود که دارم چیکار می کنم از تو واقعا معذرت میخوام حق با توعه من باید مواظب بچه ام می بودم و می گرفتمش که خونتو کثیف نکنه زن داداشم که اصلا از دیدن من خوشحال نشده بود خیلی سرد جواب داد عیب نداره عزیزم پیش میاد مسئله ای نیست
بعد از اون دیگه واقعا رو خودم کار کردم نمی خواستم بچه ام مثلا عادت کنه به اینکه هر چیزی و میخواد انجام بده و بی ادب بار بیاد درسته که ماجرا تموم شد ولی همیشه تو وجودم یه خجالت ریزی جلوی زن داداشم دارم که باهاش اینجوری برخورد کردم همش احساس می کنم که ممکنه اون روزو یادش نره و تا همیشه یادش باشه
پایان
کپی حرام