#نفرینی_که_برگشت ۱
با صدای جیغ سارا از خواب پریدم... دوباره بیتاب شوهرشه که چند روز پیش جلوی چشماش کشته شده... با جیغ میگفت من کمال رو به کشتن دادم و مامان هم سعی در آروم کردنش داشت...
جلوتر رفتم و بغلش کردم...
بمیرم برات آبجی جان چرا با خودت اینکارو میکنی؟
تو اون اتفاق تو خودتم یه قربانی بودی... چرا اینقدر خودتو عذاب میدی؟
یاد چند هفته پیش افتادم...
سارا مثل همیشه که هروقت از کسی رنجیده میشد اونروز هم داشت نفرین میکرد...اخه همیشه از اینکه مادرشوهر و پدرشوهرش هوای جاری کوچیکهش رو داشتند ناراحت میشد.
اونروز که سارا خونمون بود دوباره زبون به نفرین باز کرد و با عصبانیت اسم جاریش رو آورد و گفت بتول الهی آواره بشی الهی از چشم همه بیفتی که از وقتی اومدی منو از چشم همه انداختی
ادامه دارد...
کپی حرام❌