- شماره رو بگید زری خانم دو تا بوق می خورد و صدایش در گوشی می پیچد. - جانم حاج خانم.. امر بفرمایین گوشه ی لبم را به دندان می گیرم. - سلام آقا سید برای لحظه ای کوتاه مکث می کند. - ببخشید شما!؟ خودش را به آن راه می زند یا منی که چند روز است مهمان این خانه ام را نمی شناسد! - مریمم آقا سید - عذر می خوام نشناختم.. سلام بفرمایین پوزخندم را پیش خودم نگه می دارم. - حاج خانم گفتن بی زحمت دو تا نون تازه هم بگیرین. سنگک باشه لطفاً این آخری را از پیش خودم می گویم. - شما چیزی لازم نداری بگیرم؟ ممنونی حواله اش می کنم. هوا تاریک شده و خیرگی نگاه من در حیاط این خانه می چرخد. چشمانم بسته می شود. هجوم صدایش را در گوشم حس می کنم. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz