#به_تو_عاشقانه_باختم
#پست_۴۸
#آذر_اول
- شماره رو بگید زری خانم
دو تا بوق می خورد و صدایش در گوشی می پیچد.
- جانم حاج خانم.. امر بفرمایین
گوشه ی لبم را به دندان می گیرم.
- سلام آقا سید
برای لحظه ای کوتاه مکث می کند.
- ببخشید شما!؟
خودش را به آن راه می زند یا منی که چند روز است مهمان این خانه ام را نمی شناسد!
- مریمم آقا سید
- عذر می خوام نشناختم.. سلام بفرمایین
پوزخندم را پیش خودم نگه می دارم.
- حاج خانم گفتن بی زحمت دو تا نون تازه هم بگیرین. سنگک باشه لطفاً
این آخری را از پیش خودم می گویم.
- شما چیزی لازم نداری بگیرم؟
ممنونی حواله اش می کنم.
هوا تاریک شده و خیرگی نگاه من در حیاط این خانه می چرخد.
چشمانم بسته می شود.
هجوم صدایش را در گوشم حس می کنم.
#پارت_48
نام رمان :
#به_تو_عاشقانه_باختم
📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده
https://eitaa.com/Noorkariz