🔖 ارکان مبناگروی مقدمه: متعلّق باور و معرفت انسان قضيه (گزاره) است و از سویی مجموعه قضايا و گزاره‏ها به دو دسته اساسى تقسيم می‌شوند: ۱- گزاره‏‌هاى پايه: گزاره‏‌هایی‌ اند كه بر هيچ گزاره ديگرى مبتنى نيستند و از موجَّه و مدلَّل‌سازى بی‌نيازند يا به تعبير مسامحى خودْ موجَّه‏‌ اند؛ از اين رو، سلسله موجَّه‏‌‌‌سازى به آن‏ها منتهى می‌گردد. ۲- گزاره‏‌هاى غير پايه يا روبنا: گزاره‏‌هايی اند كه بر گزاره‏‌هاى ديگر مبتنی اند و به موجّه‏‌‌سازى نيازمندند. معمولًا، اين گونه گزاره‏‌ها را «استنتاجى»، «نظرى» و «كسبى» می‌نامند. بدين ترتيب، گزاره‏‌ها يا باورهاى پايه، نيازى به موجّه‏‌سازى ندارند بلكه آن‏ها براى موجّه و مدلّل كردن ديگر گزاره‏‌ها، يعنى گزاره‏‌هاى روبنا و نظرى، مبنا و پايه‏‌اند. سير از گزاره‏‌هاى پايه به گزاره‏‌هاى غير پايه از طريق استدلال تحقق می‌يابد. از اين رو، استدلال راهى است كه به وسيله آن باورها و گزاره‏‌هاى غير پايه موجَّه و مدلَّل می‌گردند. بدين سان، اصول مشترك ميان مبناگرايان بدين شرح است: ۱- مجموعه گزاره‏‌ها به دو قسم پايه و غير پايه، يا به تعبير ديگر، به مبنا و روبنا، منقسم می‌شوند؛ ۲- گزاره‏‌هاى غير پايه بر گزاره‏‌هاى پايه مبتنى است و به واسطه آن‏ها موجَّه و مدلَّل می‌گردد؛ ۳- دستيابى به گزاره‏‌هاى غير پايه، يا به تعبير منطق‏ دانان كلاسيك كسب گزاره‏‌هاى نظرى، از راه استدلال صورت می‌گيرد؛ ۴- از اين رو، رابطه ميان گزاره‏‌هاى پايه و غير پايهْ توليدى، زايشى و استنتاجى است؛ يعنى گزاره‏‌هاى غير پايه از گزاره‏‌هاى پايه زاده می‌شوند؛ ۵- اين رابطه يا نسبتْ يك سويه و يا يك طرفه است. يعنى گزاره‏‌هاى غير پايه بر گزاره‏‌هاى پايه مبتنی اند و از گزاره‏‌هاى پايه به‏ دست می‌آيند؛ امّا گزاره‏‌هاى پايه بر گزاره‏‌هاى غير پايه مبتنى نيستند و از آن‏ها به‏ دست نمی‌‌آيند. حاصل آن‏كه مبناگروى، علی‌رغم اين‏‌كه قرائت‏‌ها و تفسيرهاى بسيارى دارد، در برابر انسجام گروى با اين شماى كلى قابل ترسيم است. 📕، بر‌ گرفته از کتاب پژوهشى تطبيقى در معرفت شناسى معاصر، ص ۱۵۶ و ۱۵۷ 📚 | 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام