به نام خدا
📚 قصه امشب
شنیده بود که دیدار یار لذتی در جانت
می نشانَد که صد فراق را تاب بیاوری....
تا تنها یک لحظه را درک کنی!
حالا بار دوم بود که راهی شده بود و دل کنده بود....
عمو، علی بن مهزیار اهوازی امام رضا ع را دیده بود، امام جوادع را دیده بود،
امام هادی ع را دیده بود که پدر اینگونه دوستش داشت.
تعریف های عمو و پدر بود که لذت عالم را برایش بی طعم کرده بود و دلش لذت برتر را می خواست.
عمو (خاطره ای از دیدارش با امام هادی) تعریف کرد :
_ همه ء راه های رسیدن و دیدار امام را بسته بودند. به شهر که رسیدیم دیدم امام در حصر است و شیعیان سخت به امام دسترسی دارند. من دلم در پی اش بود و نگران سوالاتی که مردم داشتند و جز امام کسی جوابی به آن نداشت. گفتند هرکس سوال دارد در مسیر از امام می پرسد و یا گاهی پیش از آنکه بپرسد امام خود پاسخ می دهند، امر را سپردم به خدا و امامی که خودش آگاه است به حال من فقیر.
میان اینهمه اما، امام راهی گشودند برای عمو علی و او را به لطف امامتشان نزد خودشان بردند و عمو بود و امام و محبت و جواب هایی به سوالات عمو،
بی آنکه از امام بپرسد. عمو نپرسیده بود و امام پاسخ داده بود.
سوالات شیعیان بهانه بود برای آرام کردن دل، که خدا هر که را لایق بداند اذن دیدارش می دهد و عمو لایق بود.
این خاطره اشک را نشاند گوشه ی چشمش :
_راست است خدایا.... هر که را تو لایق بدانی....
✍ادامه فرداشب.....
باهم باشیم 😍🙏
@Resan_110_khoda
🍉 قاچ 3 از داستان شیدایی علی بن مهزیار اهوازی. برگرفته از کتاب سفر بیستم. نرگس شکوریان فرد.ص22تا25
#سلامفرمانده