ریحانه زهرا:))🇵🇸
نام تو زندگی من #پارت_93 حوض رفتم و آب سرد شو به صورتم پاشیدم که صدای زنگ خونه به صدا در آمد. -
نام تو زندگی من خنده ای کرد. - پس چی فکر کردی! - بذار لباسامو عوض کنم میام پیشت. - دست و صورتت رو هم بشور بیا. حالمو بد کردی با این صورت نشسته. زبونی براش در آوردم و بعد از این که لباس هام رو عوض کردم و دست و صوورتمو شستم کنارش رفتم. در حال قاچ کردن گوجه فرنگی ها بود. روی صندلی نشستم و نگاهش کردم. - از لیلا جون چه خبر؟ - امروز رفت سر کار. الهی بمیرم علی هم این قدر خوشحال بود. لبخندی زدم. - همیشه خوشحال باشه. توی اون خونه راحتن؟ - آره. منم خیالم راحت شد خدایی. - چرا؟ مهری لبخندی زد و سیب زمینی ها رو جلوم گذاشت. - پوست بکن ببینم. لبخندی زدم که ادامه داد. - خوشحالم، بخاطر این که دوست نداشتم خونم رو بدم به دخترخاله آرش. با تعجب نگاهش کردم که موهاشو پشت گوشش زد. - شوهرش هیزه. خودشم چشمش دنبال شوهرای مردمه. زیاد ازشون خوشم نمیاد اصلا می دونی من خیلی با کسی رابطه ای ندارم . اصلا از آدمای خود شیفته خوشم نمیاد. ...