نام تو زندگی من
#پارت_111
نگاهی به پیرمرد کردم. احساس خوبی به اون داشتم! دوست داشتم به کسی
بگم دردم توی این سه روز چیه. اما نمی تونستم، نمی شد. لبخند تلخی زدم.
- زندگی بازی های بدی با ما می کنه.
- شاید خودمون زندگیمون رو به بازی می گیریم که این طور بد باشه.
- نمی دونم. شاید حق با شما باشه دیگه نمی دونم چی درسته چی اشتباه!
- تو جوونی باید از جوونیت لذت ببری.
لبخند تلخم رو تکرار کردم.
- ولی همه ی لذت های زندگی من به جای این که شیرین باشه داره تلخ میشه.
پیرمرد روزنامه رو به طرفم گرفت.
- یک نگاهی به این روزنامه بنداز زندگی تو خیلی هم شیرینه. ولی زندگی
مردمی که این جا نوشته تلخ تر از اون چیزی هست که تو فکر می کنی.
نگاهی به پیرمرد کردم که با همون لبخند روزنامه رو به طرفم گرفته بود.
روزنامه رو از دستش گرفتم که از جاش بلند شد.
- از زندگی هیچ وقت گله نکن. همین زندگی به ما درس میده که بهتر زندگی
کنیم. زندگی هم با کل تلخی هاش شیرین می شه. یک لذت فراموش نشدنی
و به یاد موندنی.
و بدون حرف دیگری رفت. حرفش لبخندی رو روی لبام ظاهر کرد حق با
پیرمرد بود چرا باید از زندگی گله کرد؟!
#ادامه_دارد...