نام تو زندگی من زانوهام خم شد و روی زمین نشستم. صدای الو الو گفتنش در گوشی پیچیده بود. موبایل رو قطع کردم و نگاهی به دستان لرزونم کردم. از جام بلند شدم و دوان دوان به طرف خروجی پارک به راه افتادم. **** کلافه بودم. نمیدونستم بایدچی کار کنم! طول و عرض خونه رو طی می کردم و بعد با کلافگی نگاهمو به موبایل می دوختم. یعنی زنگ بزنم بهش بگم؟ اون وقت چی بگم؟ کلافه دستی به موهای پریشونم کشیدمو روی زمین نشستم. هنوز نگاهم به موبایل بود. آهی کشویدم. بگم چی؟آقا شما شوهرمنی باید با من بیای بگی که شوهرم نیستی؟! به سرم زدم. آخه این قدر دنبالش می گشتم چرا فکر نکردم باید چی بهش بگم! روی زمین دراز کشیدم. چیزی نمی گم فقط شناسنامه رو می گیرم جلوش و میگم، به خدا این ها تو رو شوهر من کردن. از حرف خودم خندم گرفت. باید کاری می کردم. نگاهی به ساعت کردم و سریع موبایل رو برداشتم. نگاهم به شماره بود، باید تماس می گرفتم. باید کاری می کردم. دکمه رو فشار دادم و موبایلو به گوشم نزدیک کردم. با خوردن دو بوق جواب داد. صدای خندش توی گوشم پیچید. - الو. زبونم نمی چرخید حرف بزنم که باز صداش تکرار شد. - الو! ...