📖 بخشی از خاطرات کتاب بینظیر «سلام بر ابراهیم»:
✳️ ... اما آنچه که ابراهیم را الگوئی برای تمام دوستانش نمود، دوری ازگناه بود. او به هیچ وجه گرد گناه نمیچرخید. حتی جائی که حرف از گناهی زده میشد، سریع موضوع را عوض میکرد.
هر وقت هم میدید که بچهها در جمع مشغول غیبت کسی هستند، مرتب میگفت : "صلوات بفرست" و یا به هر طریقی بحث رو عوض میکرد.
هیچگاه از کسی بد نمیگفت، مگر به قصد اصلاح کردن، هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمیپوشید .
بارها خودش را به کارهای سخت مشغول میکرد و زمانی هم که علت آن را سؤال میکردیم، میگفت: برای نفس آدم،این کارها لازمه.
💠 جعفر جنگروی تعریف میکرد که یکبار پس از هیئت نشسته بودیم و داشتیم با بچهها حرف میزدیم. ابراهیم توی اتاق دیگه تنها نشسته بود و توی حال خودش بود. وقتی بچهها رفتن، اومدم پیش ابراهیم؛ هنوز متوجه حضور من نشده بود. باتعجب دیدم هر چند لحظه یکبار، سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش میزنه. یکدفعه گفتم: "چیکار میکنی داش ابرام ؟!"
انگار تازه متوجه حضور من شده باشه، از جا پرید و از حال خودش خارج شد. بعد مکثی کرد و گفت: "هیچی، هیچی، چیزی نیست".
گفتم:"به جون ابرام ولت نمیکنم. باید بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت" مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدمهائی که بغض کردهاند گفت: "سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه."
🌀 آن زمان نمیفهمیدم که ابراهیم چکار میکنه و این حرفش چه معنی داره. ولی بعدها وقتی تاریخ زندگی بزرگان رو میخوندم، دیدم که اونها برای جلوگیری از آلوده شدن به گناه چنین تنبیههایی برای خودشون داشتهاند.
از دیگر صفات برجسته شخصیت او این بود که از صحبت کردن با نامحرم بسیار گریزان بود. اگر میخواست با زنی نامحرم، حتی از بستگان صحبت کند، به هیچ وجه سرش را بالا نمیگرفت وبه قول دوستانش :
ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت! و چه زیبا گفت امام محمد باقر(ع) که: "سخن گفتن با زنان نامحرم از تیرهای شیطان است"...
#شهیدانه
🔺
@RooyinDezh