شکر می گویم و می خوانم از این نعمت والا ز عطا و کرم حَیّ تَعٰالیٰ که زده بر دل من مُهر تَوَلّیٰ و تَبَرّیٰ پدرم خادم و شد مادر من خادمهٔ حضرت زهرا س پسرم سینه زن و همسرم و دختر من گریه کن زینب کبریٰ ما نمک خوردهٔ عشقیم سر سفرهٔ طاها ص نانمان می رسد از برکت مولا ع پدر و مادر و فرزندانم نسل در نسل همه نوکر این درگاهیم خانه زادیم و نمک پرورده سائل درگه ثاراللّٰهیم این کرمخانهٔ عشق است و در آن نوکری پیشهٔ اجدادی ماست این همان إرث خدادادی ماست که ز میلاد همه کام با تربت أعلای حرم می گیریم رزق از باب کرم می گیریم روضه خوانیم و مدام نوحه دم می گیریم حاجت از بیرق و از شال علم قوّت از گریه به دستان قلم می گیریم من اگر مؤمن، اگر پاک، اگر گمراهم هستی ام هست همین توشهٔ اشک و آهم عاشقم، عاشق این مکتب و این درگاهم دست من خالی و پرونده سیاهم امّا فخرم این است ، ستایشگر آلُ‌اللّٰهَم ع سالها سوخته ام من که با هُرم تب روضه برأفرخته ام عشق را بر در این میکده آموخته ام نه زر اندوخته ام نه به جز مِهر علی آیه ای آموخته ام چون به هنگام حساب چشم بر رحمت اولاد نبی ص دوخته ام و امیدم همه این است که هنگام ممات ز کرم، حضرت أرباب إشارت به سرِ پنجه کند نای من نالهٔ روضه به همین لهجه کند بر سرم مادر سادات س قدم رنجه کند و بگوید به ملائک به عتاب که از این بنده نگیرید جواب به یقین نوکر هر درگه را هست بر ضمّهٔ أرباب، حساب و بخیزم از جای بار دیگر گریه، بار دیگر روضه ناله آرم از دل ای همه کار و کس من به فدای تو و زخم جگرت مادر جان باز هم مرحمتی کن به غلام قمرت مادرجان... تاجیک «ساده»