دوباره یک شب جمعه
دلم را مبتلا کردم
تَمسُّک بر درِ أهل وَلا کردم
وَ سِرِّ عاشقی را برملا کردم
هوای گنبد و گلدسته های کربلا کردم
نیاز و راز می کردم
حدیث عاشقی را ساز می کردم
دو چشم سر به روی هم نهاده
چشم دلم را باز می کردم
که شاید خویش را
طوف حرم بینم
گدای کوی ارباب کرم بینم
به لبها دم گرفته روی دوش خود علم بینم
زیارتنامه بر کف
زائر پایین پای دلبرم بینم
به ناگه هاتفی خواند از حدیث حضرت هادی ع
دلم را کرد امدادی
صدا زد که :
خدا را شکر بی حدّ کن در این وادی
که باشد زائر عَبدُالعظیم آیینهٔ زٰارَالحُسَین و
با حدیث ضامن آهو
وَمَن زٰارَالحُسَین آیینه دار نصّ زٰارَاللّٰهَ فِي عَرشِه
نمودم اسب دل را هی،
که این ره را نمایم طی،
به رسم عاشقی آن لحظه پی در پی
قدم پشت قدم راهی شدم
در قبله گاه ری،
در این بیتالحرامی که:
پرستو بر درش با ناله های یاکریم آید
وَ هر آلوده اینجا در صراط مستقیم آید
در اینجا نفحهٔ روحُالقُدُس با هر نسیم آید
که عطر ناب جنّاتُالنَّعیم آید
سخن از حُسن إحسان قدیم آید
گدا بر درگه لطف کریم آید
که عبد کوچکی بر درگه عَبدُالعَظیم ع آید
شنیدم فاش می گوید :
که این بَیتُالحرٰام عاشقی نور خدا دارد
مقام و مشعر و رکن و منا دارد
رواقش مروه و سعی صفا دارد
معطّر با شمیم یاس این بیتُالحَرَم
در هر شب جمعه هوای کربلا دارد
نفیر نای هر گلدسته ای از آن
نوای نینوا دارد
خروش روضه های زینب غم آشنا دارد
که باشد زائر عَبدُالعظیم آیینهٔ زٰارَالحُسَین و
با حدیث ضامن آهو
وَمَن زٰارَالحُسَین آیینه دار نصّ زٰارَاللّٰهَ فِي عَرشِه.
#مجتبی تاجیک «ساده»