🌷شهید نظرزاده 🌷
#همسران_شهدا همدیگه روبا لفظ #جــان صدا میزدیم فامیل اعتراض میکردن که بهترنیست شماتوی جمع به هم #خا
8⃣0⃣4⃣ 🌷 💠 قشنگ ترین لباس دنیا 🔰دعوت شده بودیم به یک . پارچه خریدیم و برش زدم که برای مراسم پیراهن👚 بدوزم، امافرصت نمی شد⌛️ بدوزمش 🔰شبی که عروسی بود، بی حوصله بودم. گفتم: « ، دیدی آخرش نرسیدم اون لباس رو بدوزم؟ دیگه نمی تونم برم.»😔 🔰منصور گفت: «حالا برو رو ببین، شاید بتونی بری.» 😉گفتم: «اذیت نکن. آخه چه جوری می شه بدون لباس رفت⁉️» 🔰منصور دستم را گرفت و من را سمت اتاق برد🚪. در را که باز کردم،خشکم زد😧. لباس شده بود و کنار چرخ آویزان بود.👗 🔰منصور را نگاه کردم که می خندید😄. از طرز نگاه کردن و خنده اش فهمیدم کار است. 😍 گفت: «نمی خوای امتحانش کنی؟»😊 🔰با ناباوری ؛ کاملا اندازه بود. کار منصور عالی بود👌 خوش دوخت و مرتب✨.با خوش حالی دویدم جلوی آینه🖱. به نظرم قشنگ ترین لباس دنیا بود😍 به روایت همسرشهید 📚منبع/ جلد پنجم مجموعه کتابهای آسمان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh