3⃣3⃣5⃣
#خاطرات_شهدا 🌷
🔹آقا حامد سال ها تو
#هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری🏴 مشغول بود.
وقتی ایام
#محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها🔊 رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده میگرفت.
🔸با عشقـ❤️ و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی
#عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار🍲 میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار
#شستن دیگ ها رو شروع کنه...
🔹با گریه😭 و حال عجیبی شروع به کار می کرد.بهش میگفتن آقا حامد شما
#افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه
#سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی👌"
🔸و همینطور می گفت: "شفا تو
#آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها
#حاجتم رو خواهم گرفت"
که بالاخره این طور هم شد😔.
#شهید_حامد_جوانی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh