🙀🙀کاش مهربان تر بودی جوجه گنجشکه از این شاخه به آن شاخه می پرید. روی یک شاخه کرم کوچولوی چاق و چله ای دید. با خودش گفت: اخ جان... غذا، می خورمش نوکش را باز کرد تا کرم را بگیرد و بخورد. کرم کوچولو ترسید و گفت: می خواهی من را بخوری؟ کاش یک کم مهربان تر بودی و من را نمی خوردی. گنجشکه دلش خواست که مهربان باشد. نوکش را بست. رفت و عقب تر نشست. گربه سیاهه زیر درخت بود. گنجشکه را دید. پرید روی شاخه. با پنجه اش گنجشکه را گرفت تا بخورد. گنجشکه گفت: می خواهی من را بخوری؟ کاش یک کم مهربان تر بودی و من را نمی خوردی. گربه سیاهه دلش خواست که مهربان باشد. دهانش را بست. گنجشکه را گذاشت روی شاخه و رفت و عقب تر نشست. کرم کوچولو و گنجشکه و گربه سیاهه با مهربانی به هم نگاه کردند خندیدند و هر سه تا رفتند دنبال کارشان. ✍🏻عباس عرفانی مهر 🆔 @ShamimeOfoq