🦋🦋🦋 یک روز صبح بیدار می شوی، می روی کنار پنجره و می بینی همه جا سفید است. تو خواب بوده ای که برف آرام و بی صدا آمده. ذوق می کنی. صدا می زنی: مامان، مامان، برف آمده. صدای مامان از حیاط می آید. می گوید: بیا کمکم کن. تو فوری بلوز بافتنی ات را می پوشی بدو بدو می روی به مامان کمک می کنی تا گلدان را بیاورد و گوشه اتاق بگذارد. مامان می گوید: حالا بیا با هم صبحانه بخوریم. تو یاد پرنده ها می افتی. یک تکه نان کنجدی را از سر سفره برمی داری. نان را خرد می کنی و روی لبه پنجره می ریزی. می گویی: این هم صبحانه گنجشک ها. مامان تو را می بوسد و دعا می کند. وای که دعای مامان چه قدر خوب است. 🌹منبع: نشریه رشد کودک 🆔 @ShamimeOfoq