غزل های پریشانم ندارد شانه ای امشب به جرم عشق ورزیدن شدم دیوانه ای امشب مرا مهمان باران کن که می سوزد دل شعرم گلستان خیالم را تو که پروانه ای امشب برای فصل شیدایی غزل را نذر دل کردم برای زلف در بادم بیاور شانه ای امشب توکه رفتی بهارم رنگ پاییز و دلم خون است خزان زندگی آمد شدم ویرانه ای امشب دلم از جام لبهایت همیشه باده می خواهد نخواهم بی تو مستی را، ز هر پیمانه ای امشب قناری های عاشق هم به چشمان تو دل بستند برای مرغ پر بسته، تو آب و دانه ای امشب نمی دانم چرا بی تو ندارد خانه ام نوری برای قلب تاریکم چراغ خانه ای امشب من 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi