باید بشوم خیاط تا پیرهنی دوزم یک وصله زنی بر آن گر پاره کنی،سوزم شلوار اگر خواهم یک کرسله بر تن بند الگو شده ام حالا باید ز تو آموزم قیچی ببرد کاغذ،شعر و قلم و خودکار این قصهٔ من باشد،در هر شب و هر روزم گفتم غزلی گویم با واژهٔ خیاطی گفتی مِل و پیلی ام با دوخت نیافروزم گفتم نخ و سوزن کو،گفتی که کنارت کور😐 این شیوهٔ آموزش هرگز نه نیاندوزم شعر فوق تخصصی خیاطی🤓 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 بداهه‌سرایی در جواب سید بزرگوار: خیاطِ هنرمندی مانند تو اصلا نیست یا هست اگر یک تن در ذهنِ خزِ من نیست میدوزی و میپوشم یک پیرهن زیبا نرم و سبک و جادار انگار که در تن نیست خیاطی و ابزارت چرخ است و نخ و سوزن دستانِ لطیفِ تو شایسته ی آهن نیست با پارچه و قیچی خلاقِ لباسی تو در کارگهت جانا فولاد مبرهن نیست قربانِ ظرافتهاتت. دستان و سر و پاهات دور تو بجز ترمه یا تترون و کَن کَن نیست اینبار برای من یک جامه بدوز از عشق این عاشقِ زارِ تو حقش که فلاخن نیست 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi