آن که در شام سر از کار تو در می آورد داشت از حال پدر با تو خبر می آورد آن شبی را که تو از ناقه زمین افتادی عمه ای کاش برای تو سپر می آورد جای خون لخته به روی سرت ای سوخته مو قاصدک داشت برایت گل سر می آورد باز هم کاش خدا خیر به این تشت دهد که در این شهر برای تو پدر می آورد کسی از زمره ی دل سوختگانت می گفت اشک ما را غم این قافله در می آورد زن غساله چه می دید که با خود می گفت مادرت کاش به جای تو پسر می آورد😭 لاادری