تو رفتهای از دست، دستم بندِ جایی نیست
من رفتهام از دست، امّید شفایی نیست
کشتیِ سرگردانِ طوفاندیدهای هستم
بعد از تو طوفان هست اما ناخدایی نیست
تو ماندهای آن سو و من این سو، میانِ ما
نیلی خروشان است و اعجاز عصایی نیست
برف فراموشی چنان باریده بر ذهنت
انگار از من هیچ جایی، ردّپایی نیست
اما برایت باز هرشب شعر خواهم گفت
قلبی که ناآرام شد، رامِ جدایی نیست...
#سجاد_رشیدی 🌾