مرگ از چشم شما ، نیستی و نابودیست
مرگ را لشکر کرار ، به بازی گیرند
پیش محبوب ، به خون غلتزنان ، میرقصند
زندهگانِ نفَس عشق ، مگر میمیرند؟
هر که افتاد ، به پا خاست ز خونش ، سروی
این عَلم رفت ، از این دوش ، به دوشی دیگر
دُور ، در حلقهی مستان ، به تسلسل آمد
جام بگرفت سواری ، به خروشی دیگر
فتح ، «آن»ی ست، در آن سوی «متی نصرالله»
نصر با ماست ، ببین : ما همه نصراللهیم
اُحدی هستد، ولی شور اَحد ، در رگ ماست
خیبری ، با مدد از شیر خدا میخواهیم
مست یاریم ، اگر گفت : بمان ، میمانیم
حکم اگر داد ، نفس تا برسد ، میجنگیم
ما غیوریم ، ولی قلب صبوری داریم
مالکیم ، اذن ز مولا برسد میجنگیم
میرسد قصه به مو ، کار ولی دست خداست
شادی حرملهها ، مرحلهای کوتاه است
آن چه میماند و باقیست ، فقط وجه الله
آن چه بالاست ، فقط پرچم حزب الله است
با "ولی" باش ، که در پیچ و خم گردنهها
مرزِ بین شرف و بیشرفی ، باریک است
دلْ قوی دار ، که هنگامهی غربال رسید
شب نریزد به دلت شک ، که سحر نزدیک است
🌅 الیس صبح بقریب...
🌻قاسم صرافان