سوتی دوستان رو میخوندم منم چندتا خاطره یادم اومد سریعتربگم تا یادم نرفته مامانم میگفت اوایل ازدواجش ۳۴سال پیش ازحموم که برمیگشته البته باعمم(اخه اون موقع از رو غیرت بوده یا هرچی نمیزاشتن یک زن تنها بره🤷‍♀️)یک موتوری دنبالشون میفته اینام هرچی میگن برو مزاحم نشو طرف گوش نمیده😫 تا اینکه میرسن به خیابونی که خونشون اونجا بوده☹عمم هم ازترس ابروشون که داداش هاش نبینن کفشش رو درمیاره طرف رو بزنه 😄😄😄کفشش میفته تو جوب اب😂😂😂😂 بله اب هم باسرعت کفش رو میبره حالا این دوتا دنبال کفش🏃‍♀️ پسره بیشعورم وایمیسته شروع میکنه به خندیدن😂😂😂😂😂 یک باردیگه هم طفلی ها دوباره رفته بودن حموم ، خوب  که خودشون رو میشورن میان بیرون هرچی میگردن میبینن کفش🥿👗 ولباسی نیست مجبورمیشن همون لباس کثیف هاشون رو بپوشن باکلی بدبختی و خواهش التماس ازحموم چی دمپایی چادر بگیرن برگردن خونه😂😂😂😂البته خنده نداشته حال اونموقشون گریه داشته 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran