ساقیا پُر کن به یاد چشم او جامی دگر تا بسوی عالم مستی زنم گامی دگر چشم مستت را بنازم ، تازه از راه آمدم بعد ازین جامی که دادی ، باز هم جامی دگر تا مگر مستانه بر گیرم قلم ، وز راه دور باز بفرستم بسوی دوست پیغامی دگر رو که زین پس از کبوتر عاشقی آموختم گر نشد بام تو ، جویم دانه از بامی دگر ای " امید " از مستی و از عشق برخوردار شو خوشتر از ایام مستی نیست ایامی دگر خنده ی خورشید را هر صبح دانی چیست رمز ؟ گوید از عمرت گذشت ای بی خبر شامی دگر مهدی اخوان ثالث https://eitaa.com/TAMASHAGAH