و جمیع پرندگان، با شور و شوق آماده حرکت به سوی "مقام سیمرغ "که والاترین مقام قرب حق است شدندولی در کمال شگفتی، راه را بدون هیچ سالک و رونده ای یافتند. در این هنگام یکی از رهروان از "هُدهُد" که مُرشد و راهبر آنان بود، پرسید: چرا این راه خالی است و کسی از آن گذر نمی‌کند؟ هُدهُد گفت: این از عزتِ مقام سیمرغ است که هر بیگانه‌ای بدان راه قدم ننهد و چنین ادامه داد..‌.داستانی از بایزید در شبی آرام بگویم بایزید شبی از شهر بیرون آمد. شبی مهتابی با آسمانی پرستاره و سکوتی کامل. نه جنبشی و نه صدایی..بایزید، جوشان و خروشان به خداوند گفت: چرا درگاه عزت تو خالی از مشتاقان است؟ هاتفی ندا داد: پادشاه هر کسی را به حریم کبریایی اش راه ندهد و ناشسته رویان را در بارگاهش جایی نیست "بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود" "خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست"