تا در تو نظر کردم رسوای جهان گشتم آری همه رسوایی اول ز نظر خیزد گفتی چو منی بگزین تا من برهم از تو آری چو تو بگزینم، گر چون تو دگر خیزد بیچاره دلم بی کس کز شوق رخت هر شب بر خاک درت افتد در خون جگر خیزد چو خاک توام آخر خونم به چه می‌ریزی از خون چو من خاکی چه خیزد اگر خیزد عطار اگر روزی رخ تازه بود بی تو آن تازگی رویش از دیدهٔ‌تر خیزد «عطار»غزلیات @TAMASHAGAH