بگذار كه این باغ، دَرَش گم شده باشد
گلهای تَرَش، برگ و بَرَش گم شده باشد
جز چشمبهراهی بهچه دلخوشكُند این باغ؟
گر قاصدكِ نامهبرش گم شده باشد
باغِ شبِ من كاش درش بسته بمانَد
ای كاش كلیدِ سَحرش گم شده باشد
بی اختر و ماه است دلم مثل كسی كه
صندوقچهی سیم و زرش گم شده باشد
شب، تیره و تار است و بلادیده و خاموش
انگار كه قرصِ قمرش گم شده باشد
چاهیست همه ناله و دشتیست همه گرگ
خواب پدری كه پسرش گم شده باشد
آن روز تو را یافتم افتاده و تنها
در هیبتِ نخلی كه سرش گم شده باشد
پیچیده شمیمت همهجا ای تنِ بیسر
چون شیشهیعطری كه درش گم شده باشد
#سعید_بیابانکی
@TAMASHAGAH