فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹غزلی از با صدا و اجرای شاعر رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشورۀ ما بود، دل‌آرام جهان شد در اول آسایش‌مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن‌مان بود خزان شد زخمی به گِل کهنۀ ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم، دهان شد آنگاه همان زخم، همان کورۀ کوچک، شد قلۀ یک آه، مسیر فوران شد با ما که نمک‌گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه‌ها کرد و چنان شد ما حسرت و دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد (جان را به تمنای لبش بردم و نگرفت گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد یک عمر به سودای لبش سوختم و -آه- روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد) یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر ... رفت و همۀ دلخوشی‌ام یک چمدان شد با هر که نوشتیم چه‌ها کرد به ما گفت مصداق همان «وای به حال دگران» شد https://eitaa.com/TAMASHAGAH