#تجربه_زندگی_من ۳
سلام من مامان فاطمه هستم🧕
متولد آبان ۱۳۷۶ در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و فرزند آخر (پنجم )خانواده هستم ،از همون بچگی مامانم همش میگفت تورو شوهرت نمیدم 😅
منتهی انگار برعکس شد همه چی، از همون سنین ۱۱و۱۲سالگی خواستگار بود که پشت هم ردیف میشد و انگار ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم داده بودن که ما زود بزرگ شیم😁 خلاصه تابستان سال ۹۰بود که همسرم به خواستگاری اومد و من فقط ۱۳سال و ۸ماه سن داشتم ،یه شناخت نسبی هر دو خانواده داشتیم و همسرم از دوستان صمیمی برادرم آقا هادی بودن خلاصه بعد از سماجت های طولانی خانواده همسرم بله رو گفتم و ....👰♀👨⚖
تقریبا یه دوسالی عقد بودیم... اون موقع ها حقوق همسرم ماهی ۸۰هزار تومن بود ولی اندازه ۸۰۰هزارتومن برکت داشت ☺️ کلا دختر پرتوقعی نبودم و اینو مدیون مادرآگاه و فهمیده ام هستم که ما رو پرتوقع بار نیاورد همیشه میگفت حواست باشه به شوهرت فشار نیاری و از این جور نصیحت ها ....خلاصه بعد از دوسال با یه مراسم جمع و جورو در حد عرف و بدون گناه رفتیم سرخونه زندگیمون نمیگم همه چی گل و بلبل بود و همه چی داشتیم نه اوایل دست و بالمون خیلی خالی بود ولی به همون کممون هم خدا برکت میداد و خوش بودیم البته ناگفته نماند همسرم مدیریت بسیار قوی داشتن و تو همون دوران عقد با حقوق ۸۰ تومن تونسته بودن یه پراید بخرن که خیلی ها تعجب میکردن با این حقوق چطورتونسته اینطور مدیریت کنه ....
خلاصه یک سالی گذشت دیدم نع اینطوری نمیشه دلم بچه میخواد ....از همون اولم عاشق بچه بودم 🥰
تا اینکه تقریبا دوسال بعد از عروسی دختر اولمون زینب خانم به دنیا اومدن ..... من، یه دختر ۱۷ساله که از نظر خیلی ها بچه بودم حالا خودم مامان شدم ....👩🍼
خیلی ها فک میکردن نمیتونم از پس بچه داری بر بیام و باید همش مامانم بیاد زندگیمو جمع و جور کنه 🤦♀
ولی بر خلاف تصور عموم طوری زندگیمو مدیریت میکردم که یکی از اقوام برای دیدن بچه اومده بود خونمون خیلی شوکه شده بود میگفت توقع داشتم الان با یه خونه منفجر شده مواجه شم دمت گرم با اینکه یک ماه نیس زایمان کردی چقدر خونه زندگیت مرتبه چقدر همه چی روتینه .....
خلاصه زینب خانم ما که اومد خیر و برکت بود که با خودش سزرازیر کرد و خیلی وضعمون بهتر از قبل شده بود .....
زینب یک سال و چهار ماهش بود که تصمیم گرفتیم براش یه همبازی بیاریم و زهرا خانم رو باردار شدم 😍
با اومدن زهرا بانو قشنگی های زندگیمون صد چندان شده بود ......
راستی اینم بگم تو تمام این مدت عقد و عروسی و بچه داری درسمم میخوندم آخه دوم راهنمایی بودم که عقد کردیم و مدرسه روزانه دیگه منو راه نمیدادن ودر مدرسه شبانه با حضور دوتا جوجه هام دیپلممو گرفتم...
✍ادامه دارد...
کانال انگیزشی طعم زندگی😊👇
https://eitaa.com/joinchat/2226520107C68d3bdd90e