#یک_جرعه_کتاب
#قسمت_هشتم
🌹بِسمِ رَبِّ الشُهداء والصِدیقین🌹
📞واحد اطلاعات عملیات، لشکر ثارالله، مامور به شناسایی جزیره ای در نزدیکی شلمچه شده بود،،📱
♻️مسیررفت وآمد به جزیره در دید مستقیم عراقی هابود👁🗨
☀️به همین خاطر، روز نمی توانستیم به سمت جزیره حرکت کنیم➿➖➿
😣ناچار اشخاصی باید آن ها را به جزیره می رساندند💢
وغروب روز بعد برشان می گرداندند🌄
آن روز نوبت کاظمی ومهر جویی بود🌀
رساندیم و برگشتیم🔁
🌅غروب روز بعد که قرار بود دنبالشان برویم متاسفانه مه بسیار غلیظی منطقه را پوشانده بود
تشخیص جهت غیر ممکن بود 🌫
🚣♂به خاطر تکان های شدید قایق حتی امکان استفاده از قطب نما نبود🧭
از جهتی شدت سرما ما را نگران حال بچه ها میکرد 😔
✔️چون بچه ها امکانات کافی نداشتند 🔰
اصلا نیروی شناسایی نمیتواند چیز زیادی با خود ببرد 🧩
❄️لحظه به لحظه به شدت سرما افزوده میشد
ولی از شدت مه کاسته نمیشد 🌫
🔸حسین حال مثل مرغ سر کنده را داشت
آرام قرار نداشت 🐤
ناگهان راهی به ذهنش رسید 🤔
🧨چند تیر رسام تهیه کرد و گفت : شما راه بیفتید
من هر چند دقیقه به سمت جزیره شلیک میکنم
تا شما جهت را پیدا کنید 🔫
🚶♂حرکت کردیم اما بی فایده بود شدت مه قوی تر بود 🌬
مهدی، غیبی را صدا زد تا با هم شرایط را بررسی کنند 👬
نهایتا قرار شد خودشان را به تیرک های برق در جزیره برسانند و به کمک آنها راهشان را پیدا کنند ،
خود حسین ، همراه مهدی راه افتاد 📝
آما گذر زمان نشان میداد کار آن ها هم به کندی پیش میرود 📁📂📁
🔺نهایتا بعد از چند ساعت قایقشان در میان مه پیدا شد ✨
👬ظاهرا دو نفر بودند ولی وقتی نزدیک تر شدند
دیدیم کاظمی و مهر جویی از شدت سرما بی حال کف قایق افتاده اند🚣♂
میشد رضایت را از چهره حسین خواند😇
😣سخت ترین اتفاقات را به راحتی تحمل میکرد
اما تحمل دیدن کوچکترین ناراحتی نیروهایش را نداشت💝
ادامه دارد..
#زندگی_نامه_شهدا
#رمان_نخل_سوخته
#شهید_محمد_حسین_یوسف_اللهی
@Tanhamasir_North_Kh