فانوسی که به شهر‌ وجودم هدیه کردی تا هم گرمابخشِ سرمایِ تنهاییِ میان مسیر باشد و هم چراغی برای صدای وحی‌ میانِ قلب‌م ، با اشتباهاتِ من بی‌رمق شده ، چگونه می‌توانم به حضورش گرمای‌ قبل را ببخشم .. ؟ وقتی که عمل‌م از خودم کوچک‌تر است، من محتاجِ کفایتِ تو برای تلاش‌های مستمر هستم ..