🌹🌹🌹 📿 🔴سلام اصحاب كهف بر على (عليه‏السلام) و مكافات كتمان حق‏🔴 🪶وه، چه مجلس خوبى و چه مجمع مفيدى، گروهى از دانش دوستان بصره با شورى خاص به گرد انس بن مالك آمده و از محضر وى كه مدتها از محضر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )معارف اسلامى را آموخته بودند؛ استفاده مى ‏كردند.👌 👈او نيز با اشتياق تمام احاديث را كه از پيامبر اسلام به ياد داشت براى شاگردان بازگو مى‏ كرد.✅ 🌺ولى روزى بر خلاف روزهاى ديگر، يكى از شاگردان برجسته او پرسشى عجيب كرد❗ با اين كه انس مايل نبود پاسخ اين پرسش داده شود، ولى در شرايطى قرار گرفت كه ناگزير از پاسخ آن بود.❌ پرسش اين بود كه 👇 آن شاگرد با قيافه جدى در حضور شاگردان به انس رو كرد و گفت: ⁉️اين لكه ‏هاى سفيدى كه در صورت شما است از چيست⁉️ گويا اين‏ها نشانه بيمارى برص است با اين كه به گفته پدرم، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند مؤمنان را به بيمارى برص و جذام مبتلا نمى ‏كند چه شده با اين كه شما از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هستى، مبتلا به اين بيمارى مى ‏باشى⁉️ 😔 وقتى كه انس اين سؤال را شنيد، با كمال شرمندگى سر به زير افكند و در خود فرو رفت، اشك در چشمانش حلقه زد🥺 و گفت: اين بيمارى در اثر دعاى بنده صالح خدا اميرمؤمنان( على عليه‏السلام) است❗ 🟠شاگردان تا اين سخن را از اَنس شنيدند، نسبت به او بى‏ علاقه شدند، و آن ارادت سابق به عداوت و دشمنى تبديل شده، اطرافش را گرفتند و گفتند: 👈 بايد حتما ماجراى اين دعا را بگويى وگرنه از تو دست بر نمى ‏داريم و به شدت باعث ناراحتى تو مى ‏گرديم.❌ 🔴اَنس همواره طفره مى ‏رفت، بلكه اصل واقعه فاش نشود ولى در برابر ازدحام جمعيت و اصرار آنان راهى جز بيان آن را نداشت، از اين رو شروع به سخن كرد و چنين گفت: 👈روزى در محضر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بودم، قطعه فرشى را گروهى از مؤمنين از راه دور نزد آن جناب به عنوان هديه آورده بودند پيامبر( صلى الله عليه و آله و سلم) به من فرمود: 👈 تا ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، زبير، سعد، سعيد، و عبدالرحمن را به حضورش بياورم ✔️اطاعت كردم وقتى كه همه حاضر شدند، و روى فرش نامبرده نشستيم، حضرت على (عليه‏السلام) هم در آن جا بود، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليه‏السلام) فرمود: ✨به باد فرمان بده تا سرنشينان اين فرش را سير دهد.✨ 🌺 حضرت على (عليه‏السلام )به باد فرمود: به اذن پروردگار ما را سير بده، ناگاه مشاهده كرديم كه همه ما در هوا سير مى‏ كنيم پس از پيمودن مسافتى در فضاى بسيار وسيع كه وصفش را جز خدا نمى ‏داند، حضرت على( عليه‏السلام) به باد امر فرمود كه ما را فرود آورد، وقتى كه بر زمين قرار گرفتيم، آن حضرت فرمود: 👈 آيا مى‏ دانيد اين‏جا كجاست⁉️ گفتيم: خدا و رسول او و وصى او بهتر مى ‏دانند. 🌺 👈فرمود: اين جا غار اصحاب كهف است اى اصحاب رسول خدا❗ 📿 سلام بر اصحاب كهف كنيد، به ترتيب اول ابوبكر بعد عمر، بعد طلحه و زبير و... سلام كردند جوابى شنيده نشد 📿 من و عبدالرحمن سؤال كرديم و من گفتم: من اَنَس نوكر در خانه رسول خدا( صلى الله عليه و آله و سلم )هستم، جوابى نشنيديم. 🌺در آخر حضرت على( عليه‏السلام) بر آنان سلام كرد بى درنگ ندايى شنيديم كه جواب سلام آن حضرت را دادند. 🌺 آن جناب فرمود: اى اصحاب كهف❗چرا جواب سلام اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را نداديد⁉️ گفتند: اى خليفه رسول خدا❗ ما جوانانى هستيم كه به خداى يكتا ايمان آورده‏ ايم، خداوند ما را هدايت نموده است، ما از ناحيه خداوند مجاز نيستيم جواب سلام كسى بدهيم، مگر آن كه پيامبر يا وصى او باشد و شما وصى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) هستيد. کانال 👇 @Targomeh