طریقی، ذخایر علم طبّ را که با وحی آغاز شده بود، غنی می ساختند و بر اساس آزمون، خطا و تجربه از این علم آگاه می شدند؛ چنان که می گویند طرز معالجه در زمان قدیم چنان بوده است که ناخوش ها را در کنار جاده می گذاشتند و در خصوص رفع بیماری از افرادی که از آنها می گذشتند، سؤال می پرسیدند تا اگر یکی از عابران به همان مرض مبتلا شده و با روش درمانی خاصّی، شفا یافته بود، تجربه شخصی اش را به آن بیمار بگوید. سپس به سخن او عمل می کردند و گاهی مفید واقع می شد. همچنین توسط نبوغ، الهام و بهره گیری از قانونمندی حاکم بر طبیعت، به مطالبی دست می یافتند که باعث کشف و گسترش هر چه بیشتر علم طبّ می شد.
طبّ، پیش از پیدایش تاریخ
دوره های مختلف طبّ پیش از تاریخ، جنبه های نیمه تجربی و نیمه جادویی داشته است.
بابل
طبّ در بابل، حدود 4000 سال قبل از یونان ظهور پیدا کرد و کار طبابت بر عهده روحانیون بود. حمورابی، شاه بابل (2000 ق. م. ) در قانون خود برای طبیب، پاداش و امکانات قرار داده بود. مردم بابل از نجوم بهره داشتند و تأثیر ستارگان و اجرام آسمانی را در بیماری ها دخیل می دانستند و به تفأل (فال نیک) و تطیر (فال بد) معتقد بودند.
چین
در تمدّن چینی که مربوط به 3500 ق. م. است، نیز سه عامل جادوگری، طبابت و روحانیت را در درمان مؤثّر می دانستند؛ خصوصاً تمدّن متشکل حاشیه «رود یانگ تسه».
هند
هندیان، حیات را وابسته به دم (نفخه) می دانستند که سبب حرکت آدمی بود. آنها معتقد بودند که وقتی زندگی برای انسان میسّر می شود که حال اعتدال بین نفخه باطنی، خون و صفرا برقرار باشد و با به هم خوردن این اعتدال، بیماری بروز می کند و کار پزشک رفع عدم اعتدال و برگرداندن سلامتی است.
در هند قدیم، به دلیل وفور گیاهان مختلف و با پی بردن به خواصّ آنها، 107 نوع گیاه شفابخش پرستیده و از آنها برای بهبود بیماری ها، رفع سموم، تب و مارگزیدگی استفاده می شد. هندیان در درمان بیماری ها از گیاهان بهره می بردند و معتقد بودند باید گیاهان را فرد شایسته ای که در جنگل ساکن باشد و پاک و مذهبی بوده، جمع آوری کند؛ گیاهان تازه اثر بیشتری دارند. گیاه باید ریشه دار بوده و تحت تابش نور خورشید و به سمت شمال برگردانده شود.
مصر
تمدّن متشکل مصریان باستان در کناره «رود نیل» در حدود 3000 ق. م. بود. آنان به وجودآورنده طبّ را ایزیس و تدوین کننده آن را هوس می دانستند و برای طبیب مشهور مصری، ایم هوتب ارزش الهی قائل بودند.
عبری ها
آنها حیات را به روح وابسته می دانستند و معتقد بودند گوشت، بدن را زنده نگه می دارد و کبد را محلّ تمام بیماری ها و قلب را جایگاه اندیشه و فکر می دانستند. همچنین از جراحّی و شکسته بندی اطّلاعاتی داشتند. در «تورات» نیز به مسائل طبّی اشاره شده و درباره زخم ها و بیماری ها سخن به میان آمده؛ مثلًا از برص یاد شده است. یکی از مسائل مهم در طبّ «بنی اسرائیل»، قرنطینه بیماران و تطهیر آنها پس از درمان است؛ برای مثال از بیماران جذامی، به شدّت دوری می شده است. (2500 سال ق. م. )
آشور
تمدّن آشور با غلبه بر بابلیان روی کار آمد و میراث آنها را گرفت. آشور از سرزمین های اوّلیه ای است که بهداشت عمومی را رعایت می کرده؛ مثلًا کسی که مرده ای را لمس می کرد، ناپاک تلقّی می شد. آشوریان برای درمان دردها بیشتر از ادعیه، اوراد و جادو استفاده می کردند. از این رو اگر کسی بیمار می شد، ابتدا روحانی و ساحری را به بالینش می آوردند تا با ادعیه یا سحر و جادو شیاطین و ارواح پلید را از کالبد او خارج کنند؛ امّا از معالجات طبّی هم صرف نظر نمی کردند. آنها در مداوای بیماران از داروهای گیاهی، چربی حیوانات و نفت استفاده می کردند. غالباً داروهایی تجویز می کردند که بدبو و منقلب کننده بود تا ارواح خبیثه با استفراغ، خارج شوند. آنها سه ربّ النّوع را مسئول بیماری می دانستند:
1- ربّ النّوع سل؛
2- ربّ النّوع بیماری های کبد؛
3- ربّ النّوع سقط جنین و مرگ و میر کودکان.
پارس ها (طبّ درایران باستان)
از نظر ایرانیان در طبّ قدیم، حرارت، رطوبت، برودت و خشکی چهار قوّه مهم محسوب می شدند که آنها را مزاج می نامیدند و اعتدال و سلامت بدن را وابسته به اعتدال آنها می دانستند. آنان معتقد بودند چون کبد، منبع خون است، در طرف راست قرار گرفته است. آنها رطوبت و حرارت را مذکر، برودت و خشکی را مؤنّث می دانستند. آسمان، باد و آتش را مذکر و آب، زمین، درخت و ماهی را مؤنّث می پنداشتند.
ایرانیان در زمینه پیشگیری و ضدّ عفونی کردن اقدامات مؤثّری داشتند؛ مثلًا در موقع بیماری های واگیردار، بیماران را از افراد سالم دور می کردند، محلّ خواب و خوراک بیمار جدا می شد، وقتی بیماری اش بر طرف می شد، او را شست وشو داده و با گیاهان و صمغی خوشبو که در آتش می ریختند، بخور می دادند. آنها عوامل پلشت بر (ضدّعفونی کننده) را به دو دسته تقسیم می کردند: عوامل فیزیکی، مثل آفتاب، آتش، س