برادرم فردی شوخ طبع و خوش اخلاق و‌ مردمدار بود؛ با بچه ها همبازی می شد و دل آنها را شاد می کرد حتی زمانی که حکومت نظامی بود و همه جا تاریک بود و کسی حق رفت وآمد در شهر را نداشت در همان تاریکی بچه ها را کنار خودش می نشاند و‌با آنها منچ بازی میکرد که بچه ها هم در تاریکی کمتر اذیت شوندو زمان بگذرد. برادرم به بزرگترها خیلی احترام می گذاشت و امرپذیر و کمک حال آنها بود. خیلی دست ودلباز بود؛ مثلا هر وقت از سفر برمی گشت و یا از پادگان به مرخصی می آمد برای اهل منزل سوغاتی می آورد واز اینکه می دیدیم برادرمان اینقدر به یادما بوده است خوشحال می شدیم؛ حسن اهل نماز شب بود، در نیمه شبها بلند می شد و وضو می گرفت و نماز شب می خواند، آنهم چه نماز شبهایی بقدری زیبا با خدا راز و‌نیاز می کرد و اشک می ریخت که من هنوز سوز صدای نماز شبهایش در خاطرم مانده است و بسیار احترام برای مادرمان قائل بود و همیشه حامی مادر بود؛ خیلی مراقب بود که کسی بی ادبی و بی احترامی به مادر نکند و اگر کسی حرفی به مادر میزد که ایشان رنجیده خاطر می شدند خیلی ناراحت می شد و می گفت باید حرمت مادرمان حفظ شود؛ البته نسبت به پدر هم همینطور بود اما روی مادر حساس بود و خیلی به فکر مردم نیازمند و فقیر بود و همیشه به یاد مردم مظلوم و ستم دیده ی دنیا مانند کشورهای لبنان و فلسطین بود و هر کاری از دستش بر می آمد برای آنها انجام می داد تا یاری رسان باشد و نسبت به آنها بی تفاوت نبود و روحیه ی جهادی داشت و صادقانه در راه خدا خدمت می کرد و‌ حرف و‌عملش یکی بود. @Yad_shohada1398